اصطلاح مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان| داستان شاعر تملق گویی که در مدح دزدان شعر سرود
مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان: آوردهاند که در زمان قدیم، شاعری بود که از این دیار به آن دیار سفر میکرد و مدح بزرگان میگفت و درهمی چند میگرفت و زندگی خویش میگذرانید. روزی از روزها، ازقضای روزگار، گذر شاعر مداح به دهی افتاد که در آنجا جمع دزدان زندگی میکردند. آنجا دِهِ دزدان و راهزنان بود.
اینم جالبه: به غواص بدشانس کمک کنید تا با انتخاب یکی از مسیرها جون خودشو نجات بده!
این هم جالبه: حکایت سلطان محمود و پیرمرد خارکن: خارکنی که با چرب زبانی از سلطان حمالی گرفت و وی را سرکیسه کرد!
مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
شاعر با خودش گفت: «شانس و اقبال با من یار است، جای خوبی آمدهام. دزدها و راهزنها معمولاً ثروتمندند، همانطور که بسیاری از ثروتمندان دزد و راهزناند. بهتر است بروم و مدح امیر دزدها را بگویم. او بیشک جایزهی خوبی به من خواهد داد. چون او ثروتش را بدون رنج و زحمت به دست آورده است، بنابراین در بخشندگی، کارش بیحساب خواهد بود و هر چه بخواهم به من خواهد بخشید.»
بعد با خودش فکر کرد: «ولی دربارهی دزدها چه مدحی بگویم. در شعر بگویم که دزدها کار خوبی میکنند که دزدی میکنند؟ ولی چارهای نیست. من که قلباً مدح او را نمیگویم. فقط چند بیت سر هم میکنم که جایزهای بگیرم. گور پدر دزدها! چهکار دارم که کارشان درست است یا نادرست؟ من کار خودم را میکنم. طرف میخواهد دزد باشد یا آدم درستکار. در شعرم به دزد میگویم دزد و به زاهد میگویم زاهد.»
شاعر در گوشهای نشست و باعجله قصیدهای ساخت و پرداخت و راه خانهی امیر دزدان را در پیش گرفت. با پرسوجو، توانست خانهی امیر دزدان را پیدا کند. امیر دزدها که کنار پنجره ایستاده بود پرسید: «با من چه کار داری؟»
شاعر گفت: «من شاعرم. مدح تو را گفتهام. اگر اجازه دهی به درون میآیم و شعرم را برایت میخوانم.»
امیر دزدها گفت: «لازم نکرده، همانجا بمان و شعرت را بخوان!»
شاعر گفت: «آخر اینجا خیلی سرد است. مگر نمیبینی که زمین، یخبندان است؟ اجازه بدهید در خانه شعر را بخوانم. در کنار آتش بهتر میتوانم شعرم را بخوانم.»
امیر دزدها گفت: «حرفِ اضافی موقوف. میخواهی همانجا بخوان، نمیخواهی بزن به چاک!»
این هم جالبه: چیستان: کدام شهر ایران است که اگر حرف آخر آن را برداریم، نام یک نوع پلنگ میشود؟
شاعر بهناچار پای پنجره و در سرما ایستاد و شعر را خواند. دستوپایش از شدت سرما میلرزید. وقتی شعرش را خواند و تمام کرد، منتظر ماند تا امیر دزدها مزدش را بدهد.
امیر دزدها با دقت به شعر شاعر گوش کرد. بعد از تمام شدن شعر، خیرهخیره در چهرهی او نگریست. شاعر خوشحال شد و در دلش گفت: «گویا از شعرم خوشحال شده است. حالاست که کیسهی زری بهسویم پرتاب کند و تلافی این سرما و یخبندان را بکند. کیسهی زر گرمم میکند و یخهای وجودم را آب خواهد کرد.»
امیر دزدها پسازآنکه لحظهای چند در او خیره نگریست، فرمود تا جامه از او بَر کَنند و از ده به در کنند…
شاعر بیچاره، حتی نتوانست کوچکترین اعتراضی بکند. لباسهایش را از تنش درآوردند و در آن سرمای کشنده رهایش کردند. شاعر در آن سرمای زمستان و روی زمین یخبسته، سر و پا برهنه به راه افتاد تا هرچه زودتر از آن ده شوم بیرون رود.
مسکین، برهنه به سرما همی رفت. سگان در قَفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند! شاعر بیچاره خم شد که سنگی بردارد و بهسوی سگها پرتاب کند تا شاید بترسند و بگریزند، اما از بختِ بد شاعر، سنگها یخ بسته بودند و به زمین چسبیده بودند. شاعر بیچاره هر چه کوشید سنگی را از زمین بکند نتوانست که نتوانست. عاجز شد و با عصبانیت لگدی بهسوی سگها پراند و باخشم فریاد زد: «این چه حرامزاده مردماناند. سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!»
امیر دزدان که در خانه و کنار پنجره ایستاده بود و او را تماشا میکرد و میخندید، از سخن او خوشش آمد و تصمیم گرفت که پاداشی به او بدهد. فرمان داد تا او را برگردانند. هنگامیکه شاعر بازگشت، امیر دزدان از او عذرخواهی کرد و گفت: «ای حکیم! سخن تو مرا خوش آمد. از من چیزی بخواه تا بدهم. هرچه میخواهی بگو!»
شاعر که میدانست خیری از دزدان به او نخواهد رسید، درحالیکه از سرما میلرزید گفت: «جامهی خود میخواهم اگر انعام فرمایی!»
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو اُمید نیست، شر مرسان
سالار دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مَزید کرد و درهمی چند.
معنی اصطلاح مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
۱- یعنی با توجه به سابقه ای که داری، می دانیم هیچ منفعتی از تو به ما نمی رسد. پس از ما دور شو که از شر و زیانت در امان باشیم.
۲- یعنی از تو که هیچ خیری به ما نمی رسد لااقل برایمان دردسر درست نکن.
امیدواریم از اصطلاح مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید.