سرنوشت تلخ پرنسس های دیزنی در گذشته که بر اساس واقعیت بوده اند! چرا پوکوهانتاس در 20 سالگی مرد؟!
پرنسس های دیزنی: بسیاری از ما با تماشای فیلمهای دیزنی بزرگ شدهایم و داستانهای شاهزادههای پری و ملکههای شیطانی آنها بدون شک بخشی از زندگی مدرن است.
بیش تر فیلمهای دیزنی اساساً از فرهنگ عامه باستان الهام گرفتهاند. برای مثال سفید برفی، سیندرلا، و پری دریایی کوچولو همگی از افسانه های اروپایی الهام گرفته شده اند.
اما همه داستان ها از منابعی مانند برادران گریم اقتباس نشده اند – برخی از آنها حتی بر اساس وقایع و شخصیت های تاریخی واقعی هستند.
در ادامه به سه تا از پرنسس های دیزنی اشاره می کنیم که در واقعیت وجود داشتند و اتفاقات عجیب و بعضا دردناکی برایشان افتاده است!
شاید بپسندید: گیاهی که میتواند عرق زیر بغل را از بین ببرد+ نحوه استفاده
پرنسس های دیزنی
1. پوکوهانتاس
شاید مشهورترین فیلم دیزنی که بیشتر به خاطر ساخته شدن بر اساس تاریخ واقعی شناخته شده است، فیلم پوکاهونتاس محصول 1995 باشد.
یک عاشقانه موزیکال که بر رابطه بین شاهزاده پوکاهونتاس پوهاتان و جان اسمیت مهاجر انگلیسی تمرکز دارد. این فیلم به تنشهای بین بومیان آمریکا و انگلیسیها میپردازد که با آنها مقابله میکردند و سعی میکردند سرزمینشان را بگیرند، اما با نجات پوکاهونتاس زندگی اسمیت و تسهیل آتشبس بین دو گروه به پایان میرسد.
اما واقعیت نسبتاً متفاوت است
اولاً، پوکاهونتاس – که به معنای “دختر کوچولو” یا “شیطون” است – فقط یک نام مستعار بود و نام اصلی او ماتوآکا بود. او در این فیلم به عنوان یک بزرگسال جوان به تصویر کشیده شده است، اما زمانی که با جان اسمیت 28 ساله آشنا شد، تنها 10 سال داشت.
او واقعاً جان اسمیت را نجات داد و واقعاً دختر رئیس پوهاتان بود. اما فیلم این واقعیت را نشان نمی دهد که او در نهایت توسط استعمارگران ربوده و گروگان گرفته شد، به مسیحیت گروید، با مردی که به معنای واقعی کلمه دو برابر سن او بود ازدواج کرد، به ربکا تغییر نام داد و به عنوان نمونه ای از یک “وحشی متمدن” در سراسر انگلیس رژه رفت. او سرانجام در سن 20 سالگی به دلایل نامعلوم در انگلستان درگذشت.
همچنین زندگی واقعی جان اسمیت با داخل فیلم متفاوت است. او توسط هم عصرانش به عنوان مردی غیرجذاب و کاملاً نامطلوب توصیف می شد.
2.سفید برفی
سفید برفی یکی از تعداد انگشت شماری از افسانه های کلاسیک است که صدها سال از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. این داستان که در ابتدا توسط برادران گریم در اوایل دهه 1800 رونویسی شد، احتمالاً از قرون وسطی وجود داشته است.
در سال 1994 یک مورخ آلمانی به نام اکهارد ساندر مقالهای بحثبرانگیز منتشر کرد که مدعی بود شواهدی را کشف کرده است که نشان میدهد داستان از چیزی الهام گرفته شده است که در قرن شانزدهم اتفاق افتاده است.
شاهزاده خانم واقعی یک کنتس آلمانی به نام مارگارت فون والدک بود که پس از مسموم شدن به طرز مرموزی در سن 21 سالگی درگذشت. او در سن 16 سالگی توسط نامادری اش مجبور به ازدواج شده بود و در آنجا عاشق شاهزاده ای شد که اجازه ازدواج با او را نداشت و این ممکن است دلیل مرگ او باشد.
کوتولههای داستان ممکن است الهام گرفته از رشد کوتاه مدت افرادی بوده باشند که در معادن متعلق به پدرش کار میکردند.
منشأ جایگزین ماریا سوفیا فون ارتال است که دختر یک شاهزاده آلمانی در قرن هفدهم بود. زندگی ماریا برای الهام بخشیدن به سفید برفی بسیار مهم است – او نامادری داشت که از فرزندان ناتنی خود بیزار بود، خانه او یک “آینه سخنگو” داشت که هنوز در موزه اسپسارت نگهداری می شود، و تعدادی کوتوله و افرادی که رشدشان کاهش یافته است برای کار در معادن محلی ماریا استخدام می شوند.
علاوه بر این، تابوت شیشهای موجود در داستان ممکن است مربوط به شیشهکاریهای منطقه بوده باشد و سم میتوانست اشارهای به فراوانی شبخوابهای مرگبار در منطقه داشته باشد.
در حالی که هیچ کس به طور قطعی منشأ داستان پریان را نمی داند، این احتمال وجود دارد که سفید برفی ممکن است فیلم دیگری از دیزنی باشد که بر اساس وقایع تاریخی واقعی ساخته شده است.
3.سیندرلا
سیندرلا یکی دیگر از افسانه های بی انتها است و در سال 1950 به یک انیمیشن کلاسیک تبدیل شد. داستان زندگی دختر جوانی را شرح میدهد که توسط نامادری شرور خود به بردگی گرفته میشود و در نهایت توسط شاهزاده جذابش آزاد میشود.
این داستان ممکن است از داستان بسیار قدیمی تری الهام گرفته شده باشد که داستان زنی از چین است که در حدود 206 قبل از میلاد زندگی می کند.
یه شیان، دختر یک رئیس، زندگی مرفهی داشت تا اینکه مرگ نابهنگام پدرش او را تحت سرپرستی نامادری غافل و بدخواهش گذاشت. او حتی یک خواهر ناتنی به نام جون لی داشت که نه تنها زشت است، بلکه احمق و نامهربان است. او مجبور شد به مادر و خواهر ناتنیاش خدمت کند که آنقدر به زیبایی و عقل او حسادت میکردند که میخواستند او را تحقیر کنند.
Ye Xian با یک ماهی جادویی دوست می شود و پس از اینکه نامادری او را می کشد، استخوان ها را دفن می کند تا بتواند از قدرت جادویی آنها استفاده کند.
وقتی نامادری و خواهرش او را تنها می گذارند در حالی که در یک رقص شیک شرکت می کنند، او آرزوی یک لباس ابریشمی زیبا و دمپایی طلایی را دارد.
او بهعنوان زیباترین زن در مهمانی معرفی میشود و هنگامی که برای جلوگیری از دیدن نامادریش فرار میکند، یکی از دمپاییهای طلایی را از دست میدهد، درست مانند سیندرلا و دمپایی شیشهایاش.
کفش طلا به دست پادشاه می رسد، او وسواس پیدا می کند که صاحبش را پیدا کند، زیرا آنقدر کوچک است که در زمانی که بستن پا بسیار مطلوب تلقی می شد، گمان می کند زنی که به آن تعلق دارد باید بزرگ باشد. زیبایی Ye Xian موفق می شود خود را به دادگاه برساند و ثابت کند که کفش برای او مناسب است و پادشاه البته عاشق می شود و آنها همیشه با خوشحالی زندگی می کنند.
شباهت های بین داستان ها به قدری قابل توجه است که غیرممکن به نظر می رسد که سیندرلا حداقل تا حدی از افسانه چینی بسیار قدیمی الهام گرفته نشده است.