;
سرگرمی

داستان سلطان و دو گدا: گدای چاپلوس و گدای ساکت

داستان سلطان و دو گدا: دو گدا بودند یک بسیار چاپلوس و دیگری آرام و ساکت. گدای چاپلوس وقتی شاه محمود و یا وزیرانش را می دید بسیار چاپلوسی می کرد و از سلطان محمود تعریف می کرد و هدیه می گرفت ولی اون یکی ساکت بود.

بیشتر بخوانید: چیستان حبیب لیسانسه ها: اگه گفتی چرا مار نمی تونه به مسافرت نمی تونه بره؟

داستان سلطان و دو گدا

اون گدای چاپلوس روزی به گدای ساکت گفت چرا تو هم وقتی شاه رو می بینی چیزی نمیگی تا به تو هم پولی داده بشه.

گدای ساکت گفت: کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟

برای سلطان محمود این سوال پیش اومده بود، که چرا یک گدا ساکته و هیچی نمی گه.

وقتی از اطرافیان خود پرسید . به او گفتند که این گدا گفته کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟

سلطان محمود ناراحت شد و گفت حالا که اینطوری فکر می کنه فردا مرغی بریان شده که در شکمش الماسی باشد را به گدایی که چاپلوسی می کند بدهید تا بفمد سلطان محمود خر کیه ؟

بیشتر بخوانید: اگر اسب دوم را در تصویر تشخیص دهید، جزو 1 درصد تیزبین جهان اید!

این هم جالبه: سوال ریاضی ساده ولی سخت | پاسخ عبارت 345+1=؟ چند می شود؟

داستان سلطان و دو گدا

داستان سلطان و دو گدا3
داستان سلطان و دو گدا

این تست رو هم ببین: اگر در این تست بینایی پلنگ کوهستان را در 3 ثانیه پیدا کنی آخر تیزبین هایی!

صبح روز بعد همینکار را انجام دادند غافل از اینکه وزیر بوقلمونی برای گدا برده و گدای متملق سیر است.

پس وقتی که مرغ بریان شده را به او دادند او که سیر بود مرغ را به گدای ساکت داد و گفت : امروز چند سکه درآمد داشتی و او گفت سه سکه .

گدای متملق گفت: این مرغ رو به سه سکه به تو می فروشم و آن گدا قبول نکرد و آخر سر پس از چانه زنی مرغ بریان را بدون دادن حتی یک سکه صاحب شد.

لقمه اول را که خورد چشمش به آن سنگ قیمتی افتاد و به رفیق خود گفت فکر می کنم از فردا دیگه همدیگر را نبینیم .

فردای آن روز سلطان محمود دید که باز گدای متملق اونجاست و گدایی می کنه از او پرسید چرا هنوز گدایی می کنی ؟

گفت: خوب باید خرج زن و بچه ام را درآورم .

سلطان محمود با تعجب پرسید : مگر ما دیروز برای شما تحفه ای نفرستادیم ؟

 

این خیلی جالبه:چیستان حبیب لیسانسه ها: اگه گفتی چرا ماهی ها به هم دست نمی دن؟!

این هم جالبه: فقط 5 درصد افراد می تونن در 3 ثانیه اول مرغ ناقلا رو بین اردک ها پیدا کنن!

داستان سلطان و دو گدا

داستان سلطان و دو گدا2
داستان سلطان و دو گدا

گدای متملق گفت: بله دست شما درد نکنه وزیر شما قبل از اینکه شما مرغ را بفرستید بوقلمونی آوردند و من خوردم چون من سیر بودم مرغ را به رفیقم دادم و دیگر خبری هم از رفیقم ندارم .

سلطان محمود عصبانی شد و گفت: دست و پایش را ببندید و به قصر بیاریدش

در قصر به گدا گفت بگو کارو باید خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه .

گدا این را نمی گفت و سلطان محمود میگفت بزنیدش تا بگه

سلطان خطاب به گدای چاپلوس میگفت : من می گم تو هم بگو

کار خوبه خدا درستش کنه سلطان محمود خر کیه ؟

 

برایتان جالب خواهد بود

سوال ریاضی: فقط یک ذهن خلاق می تونه جوابو پیدا کنه!

سوال هوش: فقط یکی از خانما راست میگه، اگه گفتی کدوم؟

تست هوش: به نظرت مگان کدوم یکی از کادوها رو دوست نداره؟!

شاید به نظر آسون بیاد ولی پیدا کردن تفاوت های تصویر پاندا کوچولو خیلی سخته!

شاید به نظر آسون بیاد ولی پیدا کردن تفاوت های تصویر پاندا کوچولو خیلی سخته!

تام فراموشی گرفته، به تام کمک کنید همسر حامله اش را شناسایی کند!

داستان دختر حاجی صیاد و خیانت معلم مکتب | بخش اول

حکایت دختر حاجی صیاد و خیانت معلم مکتب | بخش دوم

چیستان حبیب لیسانسه ها: چرا لک لک ها موقع خوابیدن یکی از پاهایشان را بالا می گیرند؟

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 + 8 =

دکمه بازگشت به بالا