سرگرمی

حکایت شاخه مغرور و برگ جوان | عاقبت غرور و تکبر نابودیست

حکایت شاخه مغرور و برگ جوان: یک روز گرم شاخه‌ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند به دنبال آن برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می‌برد.

برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان در برابر افتادن مقاومت می‌کرد. در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه‌ی خشکی که می‌رسید آن را از بیخ جدا می‌کرد و با خود می‌برد.

این مطلبم جالبه: تست هوش تصویری: هوش بالای ذاتی خودتان را با شناخت نامزد زن امتحان کنید!

حکایت شاخه مغرور و برگ جوان

وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند تا این که به ناچار برگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می‌داد از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت .

باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد و بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمین افتاد.

ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می‌گفت: اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود ولی همین خیال واهی پرده‌ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم.

حکایت شاخه مغرور و برگ جوان 1

هرگز در زندگی، خود را بالاتر از دیگران نبینیم. این دیدگاه غلط در آینده‌ای نه چندان دور گریبان خودمان را خواهد گرفت.

در این حکایت، شاخه خود را برتر از برگ می‌دانست و با تکان دادن خود، برگ را از شاخه جدا کرد. شاخه فکر می‌کرد که چون برگ از او جدا شده، دیگر زنده نیست. اما در واقع، شاخه نیز بدون برگ زنده نبود.

این حکایت می‌تواند در زندگی روزمره ما نیز کاربرد داشته باشد. گاهی اوقات، ما خود را برتر از دیگران می‌دانیم و آنها را تحقیر می‌کنیم. اما باید توجه داشته باشیم که همه انسان‌ها با هم برابر هستند و هیچ کس برتری ندارد.

امیدواریم از حکایت شاخه مغرور و برگ جوان لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید.

مهتاب منصوری

مهتاب هستم، فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سوره تهران علاقه بسیاری به شخصیت های کارتونی و انیمیشنی دارم و اوقات فراغتم رمان های عاشقانه رو دوست دارم مطالعه کنم. من از زمستان 1402 به خانواده گفتنی پیوستم و در همین مدت کوتاه خیلی چیزها یاد گرفتم و دوست دارم مهارت هام رو روز به روز افزایش بدم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × دو =

دکمه بازگشت به بالا