;
سرگرمی

 حکایت ضرب المثل پشم چی؟ کشک چی؟

 حکایت ضرب المثل پشم چی؟ کشک چی؟:روزی بود روزگاری بود.گوسفند داری بود که خیلی خسیس بودوبرای چراندن گوسفندانش حاضر نبود به چوپان پول بدهد.او هرروز صبح گوسفندانش را از آغل بیرون می آورد وبرای چریدن به صحرا می برد.هرچه دیگران می گفتند که چوپانی استخدام کن و خودت به کارهای دیگر برس .قبول نمی کرد و می گفت:خودم بهتر از هر چوپانی می توانم مواظب گوسفندانم باشم .

 حکایت ضرب المثل پشم چی؟ کشک چی؟

 

یک روز که با گوسفندانش به صحرا رفته بود هوا ابری شد وناگهان باد شدیدی وزید وباران تندی بارید وسیل راه افتاد .گله دار نمی دانست چه کند،گوسفندها هرکدام به طرفی رفتند وخود او هم از ترس سیل ،به روی شاخه های درختی رفت.بالای درخت سر به آسمان بلند کرد وگفت:خدایا منو گوسفندانم را ازین باد وباران نجات بده ،نذر می کنم که نصف گوسفندهایم را به فقرا وبینوایان بدهم.

حکایت ضرب المثل پشم چی؟ کشک چی؟-1

هوا داشت بهتر میشد وگله دار از اینکه چنین نذر بزرگی کرده ،پشیمان بود.او ،این بار رو به آسمان کرد وگفت:خدایا آدم فقیر وبیچاره پشم به چه دردش می خورد ؟بیچاره آه ندارد با ناله سودا کند.همان بهتر که کشک به فقرا بدهم تا شکمی از عزا درآورند.

هوا دوباره آفتابی شد که گله دار از درخت پایین آمد گوسفندهای پراکنده اش را جمع کردو تصمیم گرفت به خانه برگردداین بار حتی سرش را رو به آسمان بلند نکرد با خود گفت:فقیر بیچاره ها کشک را می خواهند چه کنند.؟..آنها که نان ندارند اگر نان داشتند می توانستند نان وکشک بخورند،اما وقتی نان برای خوردن ندارند،کشک به چه دردشان می خورد .

با این فکرها گله دار دور نذری که برای نجات خودش وگوسفندهایش کرده بود،خط کشیدوگله راجمع وجور کرد تا به خانه ببرد.هوا،هوای بهاری بود،ناگهان رعد وبرقی دراسمان پیدا شد وباران به صورتی سیل آسا شروع به باریدن کرد.چند دقیقه که گذشت سیل راه افتاد وتا گله دار به خودش بیاید وبتواند خودش را جمع وجور کند ،دوسه گوسفند گله را سیل برد.

از آن به بعد هرکسی بخواهد زیر قولی که داده بزند یا وجود چیزی را کاملا انکار کند ،می گوید:((ای بابا،کشک چی؟پشم چی؟))

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × پنج =

دکمه بازگشت به بالا