
خاطرات مظفرالدینشاه قاجار: عکاسباشی یک دوربین عکاسی با نازبالش تازه آورده بود، خریدیم و چند قطعه عکس از آن انداختیم. چند قطعه عکس هم ما از صدراعظم و نوکرها انداختیم. با بخش تازه ها از مجله اینترنتی گفتنی همراه باشید.
این مطلب را هم ببینید: از سرگیجه تا فلج شدن؛ عادت خطرناکی که همه ما داریم!
خاطرات مظفرالدینشاه قاجار
مظفرالدینشاه قاجار سفر نخست خود به فرنگ را در ماه آخر سال ۱۳۱۷ ه ق. آغاز کرد. او شرح همه روزهای این سفر را به صورت روزنوشت به نگارش درآورده است. در ادامه روزنوشت روز پنجشنبه سوم جمادیالاول ۱۳۱۸ (هشتمین شهریور ۱۲۷۹) او را میخوانیم، (این متن از سفرنامه نخست مظفرالدینشاه به فرنگ است):
به گزارش خبرآنلاین، صبح از خواب برخاسته نماز خواندیم. بعد از نماز هرچه خواستیم دوباره بخوابیم دیگر خوابمان نبرد. بعد امیربهادر جنگ آمد قدری به صحبت ما را مشغول داشت. برخاستیم قدری آب کنترکسویل [یکی از شهرهای فرانسه] خورده، رفتیم در پارک گردشی کردیم. این پارک الحق خیلی باصفا و منقح [تمیز] است. گلهای الوان زیاد دارد.
چند قسم تخم گل از باغبان آنجا گرفتیم. عکاسباشی یک دوربین عکاسی با نازبالش تازه آورده بود، خریدیم و چند قطعه عکس از آن انداختیم. چند قطعه عکس هم ما از صدراعظم و نوکرها انداختیم. یک درخت بائو در پارک دیدیم، آنقدر عظیم و سایهگستر بود که تقریبا یکصد نفر آدم در سایه آن میتوانستند جای بگیرند.
این مطلب را هم ببینید: منظرۀ شگفت انگیز یک «دریاچه مرموز ناپدید شونده» که در طول روز پر و خالی میشود!
بعد آمدیم بالا ناهار خوردیم. بعد از ناهار چند پارچه از منسوجات ایرانی از قبیل قالیچه و گلدوزی کار کرمان از برای اعلیحضرت ملکه و والده ایشان به توسط جنرال مهماندار هدیه فرستادیم. یک انفیهدان الماس هم به وزیر دربار ایشان دادیم. نشانهایی که برای همراهان و خدام ما حاضر کرده بودند دیروز به آنها دادند، ما هم نشانهایی که بایستی به ایشان و رجال دربار هلاند [هلند] بدهیم دیشب دادیم.
دو ساعت بعدازظهر رفتیم به گار [ایستگاه اصلی] راهآهن. اطراف خیابان جمعیت زیادی بود و همه اظهار مهربانی میکردند. در گار هم تمام وزرا و صاحبمصبان هلاند حاضر بودند. با همه خداحافظ کرده حرکت نمودیم. افواج نظام و موزیک هم همه جا حاضر بود.
الان از همان راهی که دیروز به دیدن ملکه رفتیم میگذریم. صحرا از سبزه مثل یک قطعه زمرد است و گاوهای ابلق و گلههای گوسفند و خوک در چرا هستند، عالم غریبی دارد! از شهرهایی که امروز گذشتیم؛ «دنهاک»، «آرنهم»، «امریخ» [امهریش] بود. پل روخانه «لیل» که از آن گذشتیم تقریبا دویست ذرع طول داشت.

این مطلب را هم ببینید: ماجرای عجیب در اسپانیا؛ درخواست مایونز به آتش ختم شد!
شش ساعت از ظهر گذشته به سرحد [مرز] آلمان وارد شدیم. میرزا رضاخان مویدالسلطنه ترن حاضر کرده بود، از ترن هلاند به ترن آلمان سوار شدیم. جنرال و مهماندارهای هلاند مرخص شدند. اتاق ما همان اتاق ترن فرانسه است ولی مابقی مال آلمان است و اکنون که در خاک آلمان میرویم تمام صحرا باز جنگل و سبز و خرم است و در راه با پیشخدمتها به صحبت مشغولیم. نظر آقای یمینالسلطنه هم مرخص شده به پاریس مراجعت نمود.
الان نزدیک به غروب است و خیلی هوای صاف خوبی است. به هوای ایران میماند. امشب ترن تمامش در حرکت است و شب بحمدالله به ما خیلی خوش گذشت؛ تا نصف شب بیدار بودیم. از پارهای شهرها که عبور میکردیم از کثرت چراغ مثل این بود که چراغان کرده باشند. آقا سیدحسین هم چون شب جمعه بود روضه خیلی خوبی خواند. بعد از استماع روضه حالت روحانیتی مخصوص برای ما دست داد.
بعد خوابیدیم. اگرچه به واسطه حرکت ترن شکستهشکسته خوابیدیم ولی باز خوب خواب کردیم. از شهرها و آبادیهایی که عبور کردیم اسامی آنها از این قرار است: «وزل»، «اوبرهارول»، «مولهایم روهر»، «اسن»، «بخوم»، «ویتن»، «شورته»…

این مطالب هم جالبه:
کُندترین جانوران جهان؛ از اعماق دریا تا روی درخت!
گودالهای وحشتناک عصر حجر در فرانسه جایی که دهها نفر به طرز وحشیانهای به قتل رسیدند!
غیرقابل دسترسترین کتابخانه جهان شگفتی تازه چین در دل صخره ساخته شده است!
جعبه سیاه شارژر لپ تاپ: رمز تبدیل برق خطرناک به انرژی ایمن!
خانهای شبیه چشم در وسط جاده، خانهای که در برابر دولت ایستاد اما در برابر سروصدا نه!