گوناگون

هر ایرانی در بچگی اش یک سفر اروپا را رفته! داستانش چیه؟ دهه شصتی ها حتمن بخوانید!

مردم فقیر به دورانی که در آن فقر عادی بود نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند دست‌کم آن وقت‌ها همه فقیر بودند و کسی بابت فقرش تنبل و بی‌عرضه تلقی نمی‌شد، نه مثل حالا که می‌گویند اگر پول ندارید حق ندارید بچه‌دار شوید! با بخش گوناگون مجله گفتنی همراه شوید.

بدبختی‌های دوران کودکی‌

چزاره پاوزه، شاعر و نویسنده ایتالیایی مشهور قرن بیستم می‌گفت «بزرگ‌ترین توهین به انسان انکار رنج اوست.» احتمال این که رنج‌هایی بسیار بدتر از نادیده‌گرفتن و انکار رنج دیگران در جهان وجود داشته باشد چندان کم نیست؛ اما این موضوع گفته مشهور پاوزه را بی‌معنی نمی‌کند. نکته‌ای که در این نقل مشهور وجود دارد اتفاقا همچنان و تا همیشه کاربردهای بسیار خوبی خواهد داشت.

مثلاً چی؟ مثلا به کسی که دوست ندارد با شما حرف بزند بگویید لال، و ببینید که چطوری برای ثابت کردن این که لال نیست به فریاد خواهد آمد. به کسی که خانوادهٔ خوبی نداشته است بگویید تو که قطعاً در کودکی همه چیز تمام بودی، و ببینید چطور سفره دلش را برایتان باز می‌کند، یا از فلاکت مسری دهه شصت حرف بزنید و ببینید که چطور مردم خاطرات خوش زندگی بی‌دردسر با صف‌های نفت و کوپن برنج و خوابیدن ده نفر زیر کرسی‌های سمی را برایتان تکرار می‌کنند.

این هم جالبه: نوستالژی های دهه شصت؛ آقایان و خانم ها بیاید بگید چند تاش رو یادتونه؟+ تصاویر

هر ایرانی در بچگی اش یک سفر اروپا را رفته1

این روش بسیار کهنه در سمت دیگرش هم کاربرد دارد. مثلاً ادعا کنید که «دیگر یک خاوریار خوردن سر صبحانه که چیزی نیست»، تا مردم برای مسخره‌کردن ساده‌لوحی شما هم که شده رژیم صبحانه و گرسنگی‌شان را با افتخار به رخ بکشند، یا بگویید «دیگر یک سفر اروپا را که همه در بچگی رفته‌اند» تا یکباره جماعتی برای ثابت کردن سطحی‌بودن شما و سختی زندگی‌شان در کودکی از هم پیشی بگیرند.

ماجرای توییت هر کسی در بچگی اش یک سفر اروپا را رفته

اگر از آن نمونه‌های اولی تجربه شخصی دارید، این نمونه آخری تجربه‌ای است که در دو سه روز گذشته کاربران توییتر فارسی با آن مواجه شدند، یک کامنت زیر توییتی که ادعا کرده بود فقط کسانی که می‌توانند بچه‌هایشان برای تفریح به اروپا ببرند حق دارند بچه‌دار شوند، در یکی دو روز گذشته توجه قابل ملاحظه‌ای به خودش جلب کرده است.

صاحب یک حساب کاربری که به نظر دختری جوان است، زیر آن توییت نوشته «ایرانی بس کن واقعا یک مسافرت چیز خاصی نیست، همه در بچگی‌شان حد اقل یک اروپا را رفتند»، این توییت ۱۲ هزار و ۵۰۰ بار نقل شده است و یکی از ژانرهای قدیمی توییترفارسی بر مبنای انتشار عکس‌های کودکی را زنده کرده است. تعداد زیادی از کاربران توییترفارسی عکس‌های معمولی گذران زندگی در فقر دهه‌های شصت و هفتاد را در نقل این توییت منتشر کرده‌اند و برای آنها برچسب‌های خیالی در مورد سفرهای دور دنیا ابداع کرده‌اند.

شیرینی تماشای عکس‌های کودکی در کنار مسخرگی عناوینی که برای آنها نوشته شده است این رقابت را هم مثل باقی رقابت‌های توییتر به تلاشی برای بروز خلاقیت ناب تبدیل کرده است و البته باز هم مثل باقی موج های توییتری قرار است ظرف دو سه روز، یا نهایتا یک هفته به فراموشی سپرده شود.

اما آنچه که میل به این مشارکت و دنبال‌کردن این موج را ایجاد می‌کند، به این راحتی نه فراموش می‌شود نه تکراری، و آن خاطره رنج جمعی مردمی است که ناداری را همه با هم زندگی کردند.

مساله این نیست که در دهه‌های شصت و هفتاد ثروت و ثروتمندی کمتر از آنچه امروز قابل مشاهده است قابل مشاهده بود، مساله این است که در دورانی از تاریخ کشور، که کشورهای دیگر هم نمونه‌های مشابه آن را دوران‌های مختلف تجربه کرده‌اند، تا حدود زیادی به دلیل «نبود کالا»، احساسی از برابری و شراکت در رنج همگانی بین مردم وجود داشت که مردم را به یکدیگر نزدیک‌تر می‌کرد و تجربه زیسته مشترکی را سامان می‌داد که بازگشت به آن نه تنها رنج‌آور نیست بلکه حالتی استعلایی را تولید می‌کند.

نوستالژی حمام ایرانی

گزاره ساده‌ای‌ست که بسیار هم تکرار شده است «فقیر بودیم اما خوش بودیم»، «همه نداشتند، همه مثل هم بودیم»، «از همان چیزی که بود لذت می‌بردیم»؛ چیز بیشتری عرضه نمی‌شد که کسی آن را بخواهد، کوپن، غذای همه را یکسان نگه می‌داشت، مدارس دولتی آموزش همه را یکسان نگه می‌داشت، واردات اندک پارچه و میوه و مواد شوینده کمدها و یخچال ها و حمام‌های همه را یکسان و شبیه هم نگه می‌داشت، سفر همه شمال بود، ماشین همه کسانی که ماشین داشتند پیکان بود، و خانه همه کسانی که خانه داشتند با نفت گرم می‌شد.

همه این وضعیت باعث می‌شد چیزی برای دلخوری از تبعیض وجود نداشته باشد چرا که امکانی برای تصور کردن وخواستن چیز دیگری نبود. زندگی همه سخت بود، و از اندک لحظاتی که ممکن بود به بهانه ختنه‌کردن بچه، یا آب‌بازی در حیاط تفتیده از رنج غافل شد، حد اکثر استفاده به عمل می‌آمد.

در آنچه که بود چیزی برای شرمندگی وجود نداشت و یادآوری آن دوران در وضعیت امروزی، که تنها ارزش لحظات بر اساس میزان و نوع «مصرف» تعیین می شود و رنج جمعی جای خودش را به جان کندن‌های در انزوا داده است و چون کسی مایل نیست در این رقابت مصرف از دیگران عقب بیافتد و کسی هم داد نمی‌زند که این مسابقه «دویدن روی نقاله» است، حتما بدون سرشکستگی است.

جای تعجب ندارد اگر « نوستالژی» در دوران معاصر این همه خواهان و گرفتار دارد. فقر عادی در دهه‌های شصت و هفتاد، از دهه هشتاد به عنوان موضوعی غیرعادی بازتولید شده است. در حالی که سطح درآمد خانوار با همان شیب افزایش میزان کالا در بازار افزایش پیدا نکرده است، فشار عمومی برای مصرف بیشتر، مسافرت بیشتر، خرید بیشتر، پرچم‌زدن به تپه‌های بیشتر و … افزایش پیدا کرده است.

قفسه‌های فروشگاه‌ها پر از کالاهای رنگارنگ است در صورتی که کیک اقتصاد به همان اندازه بزرگ نشده، فقرا فقیرتر، طبقه متوسط آسیب‌پذیر‌تر و هزینه‌های جاری زندگی بیشتر شده است.

سهل است، با تبدیل فقر به یک رذالت اخلاقی حالا فقرا و کسانی که از پس هزینه‌های زندگی برنمی‌آیند حتی نمی‌توانند فقر خودشان را فریاد بزنند. حالا دیگر «هر کسی در بچگی اش یک سفر اروپا را رفته» به این معنی است که پدر و مادر متولد دهه شصت باید بتواند برای فرزندش امکان یک مسافرت اروپایی را فراهم کند، عجیب نیست که پدر و مادر ناچار، در چنین وضعیتی با شرایطی که خودش در آن بار آمده است شوخی می‌ٔکند و عکس‌های دوران کودکیش را با نوشته‌های مسخره بازنشر می کند.

مردم فقیر به دورانی که در آن فقر عادی بود نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند دست‌کم آن وقت‌ها همه فقیر بودند و کسی بابت فقرش تنبل و بی‌عرضه تلقی نمی‌شد، نه مثل حالا که می‌گویند اگر پول ندارید حق ندارید بچه‌دار شوید، چرا که فقر در نظر عموم از یک ارزش به یک ضدارزش، از «ظلم» به «بی‌عرضگی» و از یک وضعیت دائمی به یک استثنا تبدیل شده است که باید تا جای ممکن نه تنها پنهان بلکه به طور سیستماتیک توسط دستگاه‌های تبلیغات سیاسی انکار شود!

منبع: رویداد24

سارا محبی

سارا محبی هستم فارغ التحصیل سینما از دانشگاه علم و فرهنگ علاقه زیادی به دنیای سینما و اخبار و مطالب این حوزه دارم. دوست دارم جدیدترین اخبار مرتبط با سلبریتی ها رو دنبال کنم و اون ها رو با شما عزیزان هم به اشتراک بگذارم. سایر علایق: نوشتن، نقاشی و یوگا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × سه =

دکمه بازگشت به بالا