;
سرگرمی

داستان مردی که سه زن جذاب داشت و آن ها را فریب می داد!

داستان مرد سه زنه: یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک مردی بود سه تا زن داشت. رفت برای زن اولیش یک انگشتر خرید بهش داد و گفت: «به آن دو تای دیگر نگو که آن‌ها حسودی می‌کنند.» آن وقت برای زن دومیش گوشواره گرفت و سپرد بهش، که: «به هووهای دیگرت نگو.» برای زن سومیش النگو خرید باز هم سپرد که، به زن‌های دیگرش نگوید.

زن اولیش خواست به آن‌های دیگر بفهماند که شوهرش او را خیلی دوست دارد و براش انگشتر خریده. آمد از اتاق بیرون دستش را شروع کرد به تکان دادن و گفت: «چرا خانه را نروفتی.» او هم که گوشواره گوشش بود مطلب را فهمید بیرون آمد و گوشش را جلو گرفت و گفت: «برای اینکه تو نگفتی.» زن سوم هم خواست به آن‌ها بفهماند که او هم النگو دارد. زود از اتاق آمد بیرون دستش را هی تکان داد و گفت: «این خانه روفتن نمی‌خواست. این همه گفتن نمی‌خواست.» هیچی، سه تا هووها به همدیگر فهماندند که شوهره برایشان چیز خریده. شب که شوهره آمد خانه یک کتک کاری مفصلی کردند. بیچاره مرد که یک جا پول داد، یک جا کتک خورد و زد از در بیرون.

پیشنهادی: وقتی آدمای عادی خودشون رو به پرنسس های دیزنی تبدیل کنند+ عکس

هوش ریاضی: ارزش هر چراغ مطالعه را بیابید و این معادله هوش ریاضی را در 10 ثانیه حل کنید

داستان های دیگر:

تست شخصیت: با انتخاب یک قوری کشف کنید که آیا قانون شکن هستید یا پیرو قانون هستید!

با حل این معمای پلیسی در 7 ثانیه نشون بدین مثل خانم مارپل نکته سنج و باهوشید!

مخصوص تیزبین ها: 5 تفاوت الاغ چپ و راست رو پیدا کن، گول ظاهرشو نخور!

خیلی جالبه: همسر آقای دکتر کدوم خانوم خوشگله هست؟

داستان پسر الاغ به دوش که دل دختر پادشاه را برد!

داستان قمار هارون الرشید و لخت شدن همسرش| داستان 18+

داستان زن فاحشه که از گنجشک ها خجالت می کشید| از امثال و حکم دهخدا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 − 2 =

دکمه بازگشت به بالا