سرگرمی

داستان ضامن آهو: حکایتی که سبب ملقب شدن حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) به ضامن آهو شده است

داستان ضامن آهو: اصل داستان و روایتی که سبب ملقب ساختن حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) به ضامن آهو شده، داستانی است که در ابتدا می آید و راوی اصلی داستان خود شکارچی است و به کلام و نوشتار شیخ صدوق(ره) ذکر شده و زمان آن مدتها بعد از شهادت امام رضا(ع) است. در انتها روایت دوم این داستان هم که نزد مردم مشهور است و زمان وقوع آن در زمان حیات و زندگی امام رضا (ع) است، آمده است:

اینم جالبه: تست هوش تصویری: به پیتر کمک کنید تا بهترین گزینه برای قرار گذاشتن را انتخاب کند!

روایت اول: داستان ضامن آهوی امام رضا(ع)

چون روز پنجشنبه برای زیارت رضا علیه السلام از او اجازه خواستم. گفت بشنو که در باره این مشهد (یعنی این محل شهادت) با تو چه می گویم. در روزگار جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه، معترض زائران می شدم و لباس ها و خرجی و نامه ها و حواله هایشان را به ستیزه می ستاندم.

روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوز همچنان به دنبال آهو می دوید تا به ناچار، آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد. یوز هم رو به رویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی شد.

هر چه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز نمی جست و از جای خود تکان نمی خورد، ولی هر وقت که آهو از جای خود از کنار دیوار دور می شد، یوز هم او را دنبال می کرد. اما همین که به دیوار پناه می برد، یوز باز می گشت! تا آن که آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن مزار داخل شد.

من وارد رباط [به خانقاه صوفیه می گویند، تکیه، مدرسه. در اینجا منظور آرامگاه و مزار است] شدم و از ابی نصر مقری (که لابد قاری راتب قبر مطهر حضرت یا دیگر مقابر اطراف قبر و داخل رباط بوده است) پرسیدم: آهویی که هم الان وارد رباط شد کو؟

گفت: ندیدمش!

داستان ضامن آهو 1

آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود در آمدم و اثر آهو را دیدم، ولی خود آهو را ندیدم.

پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان در نیابم. از آن پس، هر گاه که کار دشواری به من روی می آورد و گرفتاریی پیدا می کردم بدین مشهد روی و پناه می آوردم و آن را زیارت و از خدای تعالی در آن جا حاجت خویش را مسئلت می کردم و خداوند نیاز مرا بر می آورد.

من از خدا خواستم که پسری به من عنایت فرماید. خدا پسری به من مرحمت فرمود، و چون آن پسربچه به حد بلوغ رسید، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد و این چیزی است از جمله برکات این مشهد سلام الله علی ساکنه که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد.

روایت دوم خلاصه داستان ضامن آهوی امام رضا(ع):

ماجرا از این قرار است که شکارچی آهویی را دنبال می کند و آن آهو خودش را به پای حضرت رضا (ع) می اندازد. امام رضا(ع) از شکارچی می خواهد آهو را رها کند و او جواب می دهد که این حیوان روزی او است.

حضرت از او می خواهد آهو را رها کند تا او برای شیر دادن به بچه اش برود و بیاید.

شکارچی هم می گوید: اگر نیاید چه؟

امام هم اشاره می کند که شترش را به او خواهد داد.

در ادامه، آهو می رود و برمی گردد، شکارچی هم متنبه می شود و کمانش را می شکند و توبه می کند.

امیدواریم از داستان ضامن آهو لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید.

مهتاب منصوری

مهتاب هستم، فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سوره تهران علاقه بسیاری به شخصیت های کارتونی و انیمیشنی دارم و اوقات فراغتم رمان های عاشقانه رو دوست دارم مطالعه کنم. من از زمستان 1402 به خانواده گفتنی پیوستم و در همین مدت کوتاه خیلی چیزها یاد گرفتم و دوست دارم مهارت هام رو روز به روز افزایش بدم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار − چهار =

دکمه بازگشت به بالا