داستان میخ های روی دیوار: داستانی زیبا از عواقب عصبانیت و آثار آن
داستان میخ های روی دیوار: یكی بود یكی نبود، پسربچهای بداخلاق و همیشه عصبانی با پدرش زندگی میکرد. پدرش جعبهای میخ به او داد و گفت هربار كه عصبانی میشوی باید یك میخ را به دیوار بكوبی. روز اول پسرک ۴۵ میخ به دیوار كوبید. طی چند هفته، همان طور كه یاد میگرفت چگونه عصبانیتش را كنترل كند، تعداد میخهای كوبیده شده به دیوار كمتر و کمتر میشد.
اینم جالبه: بازی فکری: نابغه ها در کمتر از 5 ثانیه به راحتی متوجه اشتباه تصویر می شوند!
داستان میخ های روی دیوار
او متوجه شد كه كنترل عصبانیتش آسانتر از كوبیدن میخها بر دیوار است. پس سعی در کنترل خشم خود داشت. بالاخره روزی رسید كه پسربچه دیگر مثل قبل از کوره در نمیرفت. او این مسئله را با پدرش در میان گذاشت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار كه می تواند عصبانیتش را كنترل كند، یكی از میخها را از دیوار در آورد.
روزها گذشت و پسرک بالاخره توانست به پدرش بگوید كه تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست فرزندش را گرفت، به كنار دیوار برد و گفت: پسرم! تو كار بسیار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی.
اما به سوراخهای دیوار نگاه كن، این دیوار دیگر مثل گذشتهاش نمیشود. وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهایی میزنی، آن حرفها همچنان آثاری به جای میگذارند. تو میتوانی چاقویی در دل انسانی فرو كنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذرخواهی هم فایدهای ندارد؛ زیرا آن زخم هنوز سر جایش است. یك زخم فیزیكی به همان بدی یك زخم شفاهی است.
پند اخلاقی:
گاهی حرفهای نابجا آنچنان بر زندگی دیگران تاثیر میگدارد که تا سالها میتوان عواقب آن را دید. هزاران انسانی که به خاطر خشم افراد دیگر قربانی شده و زمانی دیگر برای جبران آن نبوده است. پس بهتر است پیش از آن که دیگران و خود را وارد مشکلات بزرگتری نماییم روی رفتار خود کنترل پیدا کنیم.
در واقع کنترل خشم میتواند از وقوع حادثههای بسیار بزرگتر جلوگیری نماید. شاید اگر هیتلر میتوانست به مدرسه نقاشی برود میلیونها نفر در اثر جنگ جهانی دوم کشته نمیشدند.
امیدواریم از داستان میخ های روی دیوار لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید.