داستان این همان امامزاده ایست که با هم ساخته ایم!
داستان این همان امامزاده ایست که با هم ساخته ایم: این مثل در موردی به کار می رود که دو یا چند نفر در انجام امری با یکدیگر تبانی کنند، ولی هنگام بهره برداری یکی از شرکا تجاهل کند و در مقام آن برآید که همان نقشه وتدبیر را نسبت به رفیق یا رفیقان هم پیمانش اعمال نماید.
اینجاست که ضرب المثل بالا مورد استفاده و اصطلاح قرار می گیرد، تا رفیق و شریک و مخاطب نیت بر باطل نکند و حرمت و پیمان وایفای به عهده را ملحوظ و منظور دارد. ریشه این ضرب المثل از داستانی است که با سوء استفاده از صفای باطن و معتقدات مذهبی مردمان ساده لوح وبی غل و غش موجود است.
حکایت این همان امامزاده ایست که با هم ساخته ایم
در گذشتههای دور، دو مرد حیلهگر كه برای به دست آوردن پول بیزحمت به هر كاری دست میزدند، نشستند فكرشان را روی هم گذاشتند و راهحلی برای پیدا كردن پول بدون زحمت پیدا كردند. این دو نفر نقشهی جدیدی كشیدند.
آنها تصمیم گرفتند با سوءاستفاده از احساسات و عقاید پاك مردم امامزادهای بسازند و با فریب مردم آنها را به توسل و نذر و نیاز به این امامزاده تشویق كنند. آنها برای عملی كردن نقشهی خود در انتهای روستا محلی را تعیین كردند كه خیلی پر رفت و آمد بود و هركس میخواست به روستا وارد یا از آن خارج شود باید از آن مسیر عبور میكرد.
سپس به میان مردم رفتند و گفتند: پیرمرد دانایی در خواب به ما گفت: اینجا یكی از نوادگان امامان دفن شده است. بهتر است كه برای او مقبره و مزاری بسازید تا برای همگان شناخته شود.
از دست ندهید: دندانسازی زیر قیمت بازار می خوای فقط پاکستان+ ویدیو
تصویر حکایت این همان امامزاده ایست که با هم ساخته ایم
مردم كه عقاید پاك و احساسات مذهبی شدیدی داشتند، هرچه در توان داشتند آوردند. به طور مثال یكی برای ساختن این امامزاده كارگری میكرد. دیگری همهی پس اندازش را به این دو نفر داد تا هركدام به نحوی در ساخت این مقبره سهمی داشته باشند، تا اینكه بالاخره امامزاده تكمیل شد.
مردم آن روستا و روستاهای اطراف به زیارت امامزاده تازه ساخته شده میآمدند و نذر میكردند. گروهی در امامزاده پول میریختند و حتی بعضی از زنها طلا و جواهرات خود را به نیت نذر در صندوق امامزاده میانداختند به امید اینكه با این نذر مشكلشان حل شود.
این دو مرد حیله گر هم هرچند وقت یكبار به مردم میگفتند: ما باید در امامزاده را ببندیم و خودمان وارد آن شویم تا امامزاده را بشوییم و تمیز كنیم. ولی در اصل آنها وارد امامزاده میشدند تا پول، طلا و جواهراتی را كه مردم به نیت نذر و گره گشایی از مشكلاتشان به امامزاده ریخته بودند جمع آوری كنند و بین خودشان تقسیم نمایند.
بعد از یكی دو سال كار و كاسبی آنها بالا گرفت. مردم از راههای دور و نزدیك برای زیارت امامزاده میآمدند و نذریهای خود را به امامزاده میریختند. كم كم مردم برای صدق گفتار خود به امامزاده قسم میخوردند كه این قضیه نشان میداد نقشهی این دو فرد حیله گر به شدت گرفته و مردم آن را باور كردهاند.
چندین سال اوضاع به همین منوال گذشت و آنها پولهای به دست آمده را بین خودشان به طور مساوی تقسیم میكردند و هیچ اختلافی هم با هم نداشتند. ولی با گذشت چند سال یكی از این دو مرد به دوستش گفت ببین دوست من، خودت میدانی كه فكر ساختن امامزاده از من بود، من فكر میكنم ما دیگر نباید درآمدمان را با هم به صورت مساوی تقسیم كنیم. چون فكر این كار از من بوده من باید سهم بیشتری نسبت به تو ببرم.
دوستش گفت: درسته كه این نقشه را اول تو مطرح كردی ولی من هم برای عملی شدن این نقشه كلی زحمت كشیدم. مدتها در میان مردم در مورد فواید نذر و نیاز صحبت كردم و مردم را ترغیب كردم كه پولهایشان را نذر امامزاده كنند. اگر من اینقدر درست و غلط در مورد فواید نذر حرف نمیزدم حالا اینقدر پول در امامزاده جمع نمیشد و این سخنان باقی بود تا اینكه دعوا بین این دو شریك بالا گرفت.
دوست اولی گفت: من به امامزاده قسم می خورم كه حق با من است. دوستش خندید و گفت: حالت خوبه؟ این امامزاده را خودمان ساختهایم! باورت شده.
درنهایت این دو شریك به این نتیجه رسیدند كه با هم توافق كنند و هر كدام برای اینكه بخواهند از امامزاده سود ببرند، سهم برابری از نذریهای مردم ببرند.
آنها فهمیدند كه اگر حتی یك نفر از اختلاف آنها مطلع شود، همهی تلاشهای چندین سالهی آنها بر باد میرود و مجبور شدند سكوت كنند.
خوب دوستان همراه نظر شما در رابطه با این حکایت چیست ؟ ممنون می شویم تا نظرات شما را هم در این مورد بدانیم.
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش سرگرمی مجله گفتنی مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
در اینجا ما قصدمان این است تا مجموعه داستانهای کوتاه و حکایتهای پندآموز را با شما دوستان گرامی به اشتراک بگذاریم .
حکایت چیست؟
پیشنهادی: حکایت حجله عروسی و داماد وحشی؛ عروسی که از ترس قالب تهی کرد!
حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکتهای اخلاقی نهفته است. این درس یا نکته بیشتر در پایان حکایت بر خواننده آشکار میشود. شخصیتهای حکایت حیوانات یا اشیای بیجانند. زمانی که حیوانات شخصیت حکایتند، مانند انسانها سخن میگویند و احساسات انسانی از خود نشان میدهند. یکی از بهترین نمونههای حکایت در زبان فارسی را میتوان در کلیله و دمنه دید.
حکایتها معمولاً طوری نوشته میشوند که خواننده به سادگی آنها را درک کند. ادبیاتی را که در حکایتها به کار برده میشود، ادبیات تعلیمی مینامند.
برخی حکایتها از نسلی به نسل دیگر بازگو میشود. بیشتر در حکایت با استعاره از اشیا یا حیوانات، نابخردی انسان در رفتار و منشش به وی نشان داده میشود. گاهی حکایت آکنده از طنز یا هزل است.
اینارو هم ببینید
برای باهوشا: عدد گم شده را در این چالش هوش ریاضی کمتر از 10 ثانیه پیدا کنید
چالشی پر از آب نبات برای مهارت های مشاهده شما که هویج پنهان را در کمتر از 10 ثانیه باید پیدا کنید!
داستان زیبای مرد دانشمند و عشوه زنانه
بهترین داستان های طنز بهلول؛ کوتاه و خواندنی و به درد بخور
وقتی آدمای عادی خودشون رو به پرنسس های دیزنی تبدیل کنند+ عکس