داستان مهره مار زن خیانتکار که شوهرش هنوز عاشق او بود!
داستان زن خیانتکار بسیار خواندنی است. زن قصه هر چقدر به شوهرش بدی می کند اما باز او به فکر زنش است.
در روزی از روزها حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.
زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش، با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدند وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟
حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گرد هم سوخته بود.
مطالب جالب پیشنهادی:
از دست ندهید: ماجرای بدترین آقازاده ایران که کارهای عجیب و غریب زیادی انجام داد!
برای باهوشا: فقط 20٪ از مردم می توانند زمان آخرین ساعت را حداکثر در 15 ثانیه پیدا کنند!
پیشنهاد می شود: مراسم ترسناک جن گیری در کره جنوبی+ عکس های مراسم
ستاره های مشهور اگر شخصیت های دیزنی می شدند!
آیا می توانید این مسئله ریاضی را حل کنید؟ پس آن را ارزیابی کنید و جواب نهایی را بدهید
داستان کوتاه تف مالی که راننده را روانه بیمارستان کرد!
شخصیت های کارتونی در واقعیت چقدر خوشتیپ یا بدتیپ بودند؟