سرگرمی

حکایت اشتباه اردک: داستان اردک خجالتی از کلیله و دمنه

اردک جوانی بود که در باغی زندگی می‌کرد و در آن باغ دریاچه‌ای بود که ماهی بسیار داشت. اردک شنیده بود که گوشت ماهی بسیار خوشمزه است؛ اما ماهی را ندیده بود و یک شب مهتاب به‌قصد گرفتن ماهی به دریاچه رفت….

قدری در آب نگاه کرد و در روشنایی مهتاب عکس ماه را در آب دید و تصور کرد که ماهی همین است. خود را روی عکس ماه انداخت و هر چه در آب جستجو کرد چیزی به چنگش نیامد. بعد که آب از تلاش او موج برداشت و عکس ماه در هم و برهم شد خیال کرد نتوانسته است ماهی را بگیرد و ماهی فرار کرده است و باز همین‌که آب آرام شد و عکس ماه را آرام دید دوباره برای گرفتن ماهی حمله کرد و بازهم چیزی نیافت.

این مطلب هم جالبه: تست هوش تصویری: کار کدام یک از این والدین احمقانه می باشد و جان فرزندش را به خطر میندازه؟

حکایت اشتباه اردک

آن شب خسته شد و گفت که گرفتن ماهی خیلی دشوار است. شب بعد باز هوس شدیدی برای گوشت ماهی پیدا کرد و باز عکس ماه را دید و اشتباه خود را تکرار کرد و هر چه کوشش کرد چیزی به دست نیاورد. این بود که به‌کلی مأیوس شد و فکر کرد که اصلاً گرفتن ماهی ممکن نیست؛ اما خیلی غصه می‌خورد که چرا نمی‌تواند ماهی بگیرد.

روز بعد این معما را با یک مرغابی پیر در میان گذاشت و گفت: «شنیده بودم که گوشت ماهی خیلی لذیذ است؛ اما تجربه کردم و دیدم ماهی را نمی‌توان گرفت.» مرغابی پیر پرسید: «چطور نمی‌شود؟ مگر تو چطور می‌خواستی بگیری؟»

اردک جوان شرح داد که یک‌چیز روشن در آب دیدم و همین‌که من به‌قصد گرفتن آن به آب پریدم، ماهی پریشان شد و فرار کرد و وقتی بیرون آمدم باز دیدم همان‌جاست و بازهم به چنگم نیامد.

حکایت اشتباه اردک 1

مرغابی خندید و گفت: «بیچاره، اینکه تو دیده‌ای ماهی نبوده بلکه عکس ماه آسمان بوده که تو به‌جای ماهی می‌خواستی بگیری، اما حالا مبادا این حرف را به کسی بزنی. چراکه به عقل و شعور تو می‌خندند. بعد از این هم سعی کن به‌جای ماهی دنبال گرفتن عکس ماه نروی؛ زیرا هر کس یک کار تجربه کرده را دوباره تجربه کند پشیمان می‌شود.»

آرد گفت: «راست می‌گویی، من اشتباه کرده‌ام.»

ولی اردک جوان از بس کمرو و خجالتی بود از مرغابی پیر نپرسید که ماهی چگونه چیزی است و نمی‌دانست که پرسیدن و یادگرفتن هیچ‌وقت عیب نیست و اگر از اول هم از دیگران پرسیده بود نشانی ماهی را به او می‌دادند.

ولی بازهم نپرسید و به همین سبب شب‌های بعد هر وقت یک ماهی را هم در آب می‌دید فکر می‌کرد لابد این هم عکس ماه آسمان است و با خود می‌گفت: «هر کس آزموده را دوباره بیازماید پشیمان می‌شود.» این بود که اصلاً از گرفتن ماهی‌ها مأیوس شد و هیچ‌وقت به آرزوی خود نرسید.

این هم قصه اردک کمرو بود که با یک اشتباه مأیوس شد و با یک شکست از میدان دررفت و نام اشتباه خود را تجربه گذاشت و همیشه محروم ماند.

امیدواریم از حکایت اشتباه اردک لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید.

مهتاب منصوری

مهتاب هستم، فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سوره تهران علاقه بسیاری به شخصیت های کارتونی و انیمیشنی دارم و اوقات فراغتم رمان های عاشقانه رو دوست دارم مطالعه کنم. من از زمستان 1402 به خانواده گفتنی پیوستم و در همین مدت کوتاه خیلی چیزها یاد گرفتم و دوست دارم مهارت هام رو روز به روز افزایش بدم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده + 10 =

دکمه بازگشت به بالا