سرگرمی

داستان درس بزرگی از یک فروشنده زیرک | راز فروشنده‌ای که صاحب مغازه را شگفت‌زده کرد

صاحب یک مغازه کفش فروشی یک فروشنده نیاز داشت. او برای پیدا کردن یک فروشنده خوب، در روزنامه آگهی داد. کاندیداها و متقاضیان زیادی آمدند، اما هیچ کدام از آنها نتوانستند نظر صاحب مغازه را جلب کنند. او به دنبال یک فروشنده خاص و زیرک بود.

همه متقاضیان مورد تست و آزمایش قرار گرفتند ولی اصولا آنها با تردید، فروش انجام می دادند و به کارشان ایمان و اطمینان کافی نداشتند و آن چیزی که صاحب مغازه به دنیال آن بود در آنها یافت نمی شد! چه هنگام صحبت کردن با مشتریان، یا هنگام نشان دادن و معرفی کفش ها و یا حتی موقع اعلام قیمت ها.

سرانجام یه نفر باقیمانده بود و نوبت آخرین متقاضی بود. صاحب مغازه یک جفت کفش به او داد و همان سوالی را که از دیگران پرسیده بود از او پرسید: آیا می توانید این جفت کفش را به قیمت 200 یورو بفروشید؟

این مطالب هم جالبه: اگر فکر می کنید از جمله نوابغ هستید بگویید کدام یک از این افراد دزد سیب کمیاب و گرانقیمت است؟

چیستان: من دو تا دست دارم، اما نمی توانم خودم را بخارانم! من چیستم؟

داستان درس بزرگی از یک فروشنده زیرک

کاندیدا پاسخ داد: آقا، من می توانم آن را به قیمت 250 یورو بفروشم!

صاحب مغازه از نوع رفتار و سخن او تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: اگر واقعاً بتوانید این کار را انجام دهید، این شغل با حقوق بالاتر از آن شماست.

آن کاندیدای فروشندگی موافقت کرد و برای آزمایش در مغازه منتظر مشتری ماند. خیلی زود، یک مشتری وارد شد. کاندیدا لبخندی زد و به او خوشامد گفت و گفت: آقا! امروز چطور می توانم به شما کمک کنم؟

مشتری گفت که می خواهد چند کفش ببیند. متقاضی شغل فروشندگی چندین جفت کفش به او نشان داد و قیمت هایشان را ذکر کرد. مشتری در حال گشتن بود در حالی که او با اشتیاق گزینه های بیشتری را نشان می داد. در نهایت، او کفشی را که صاحب فروشگاه به او داده بود نشان داد و گفت: اینها بهترین و بادوام ترین کفش های کل فروشگاه هستند.

متقاضی شغل فروشندگی، کفش ها را بسیار تحسین کرد و حتی یک جفت کفش مشابه دیگر بیرون آورد و گفت: فقط دو جفت مثل این باقی مانده است.

مشتری از آن کفش خوشش آمد و قیمت را پرسید.

متقاضی فروشندگی گفت: اینها قیمت بسیار مناسبی دارند. ما همه جفت ها را 300 یورو می فروختیم، اما از آنجایی که فقط دو جفت باقی مانده است، آنها را به قیمت 250 یورو به شما می دهیم.

داستان درس بزرگی از یک فروشنده زیرک

صاحب مغازه با دقت همه چیز را زیر نظر داشت.

مشتری گفت: خوب هستند، اما کمی گران هستند.

متقاضی فروشندگی پاسخ داد: آقا، این کفش ها از کیفیت و دوام عالی برخوردارند. چنین کفش هایی را در هیچ جای دیگری پیدا نخواهید کرد.

مشتری بالاخره گفت: حق با شماست، من کفش ها را دوست دارم، اما الان پول کافی ندارم. و شروع به رفتن کرد.
متقاضی فروشندگی لبخندی زد و گفت: آقا، لطفا نگران پول نباشید. شما مشتری ارزشمند ما هستید. اگر کفش ها را دوست دارید، می توانید مبلغ باقیمانده را بعداً پرداخت کنید.

مشتری مکثی کرد و گفت: اما…

متقاضی فروشندگی به آرامی حرفش را قطع کرد: اما ندارد. الان چقدر دارید؟

مشتری پاسخ داد: فقط 150 یورو.

متقاضی فروشندگی گفت: مشکلی نیست، کفش ها را بردارید و بقیه را بعداً پرداخت کنید!

او کفش ها را بسته بندی کرد و به مشتری داد. مشتری 150 یورو پرداخت کرده و از او تشکر کرد و با کفش های جدید رفت.
متقاضی فروشندگی 150 یورو را به مغازه دار؛ که حالا عصبانی شده بود؛ داد.

صاحب مغازه گفت: چکار کردی؟! من 200 یورو قیمت تعیین کرده بودم و قرار بود تو آنها را 250 یورو بفروشی، ولی آن را 150 یورو فروختی این یعنی 50 یورو ضرر!

متقاضی فروشندگی با آرامش پاسخ داد: نگران نباش آقا. مشتری قطعاً با 100 یورو باقی مانده برمی گردد.

داستان درس بزرگی از یک فروشنده زیرک 1

صاحب مغازه با عصبانیت گفت: فکر می کنی برمی گردد؟ بعد از اینکه 100 یورو به نفعش شده و رفته؟

متقاضی فروشندگی با اطمینان پاسخ داد: بله آقا، برمی گردد.

صاحب مغازه گفت: به هیچ وجه!

متقاضی فروشندگی لبخندی زد و افزود: او برمی گردد، آقا، چون من برای یک پا، دو کفش به او دادم. هر دو کفشی که به او دادم جفت نیست و برای پای چپ است و پای راست را به او ندادم!

صاحب مغازه لحظه ای به او خیره شد، سپس لبخندی زد و گفت: دوست من! تو شغل را گرفتی و حقوق بالاتری هم گرفتی، همانطور که قول داده بودم!

امیدواریم از داستان درس بزرگی از یک فروشنده زیرک لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید.

برایتان جالب خواهد بود:

در این تست بینایی جن کریسمسی پنهان شده در جنگل کاج را پیدا کنید، محدودیت زمانی شما فقط 6 ثانیه است!

داستان روباه و خروس زرنگ از مرزبان نامه | ترفند جالب خروس برای فرار از دست روباه مکار

تنها افراد نکته سنج میتونند این آزمون را در زمان مشخص شده رمزگشایی و بگویند چه کسی حقیقت را می گوید؟

مهتاب منصوری

مهتاب هستم، فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سوره تهران علاقه بسیاری به شخصیت های کارتونی و انیمیشنی دارم و اوقات فراغتم رمان های عاشقانه رو دوست دارم مطالعه کنم. من از زمستان 1402 به خانواده گفتنی پیوستم و در همین مدت کوتاه خیلی چیزها یاد گرفتم و دوست دارم مهارت هام رو روز به روز افزایش بدم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *