داستان مرد گدا در بازار و ترفند او برای گدایی!!!
داستان مرد گدا در بازار
داستان مرد گدا در بازار:فردى هرروز در بازار گدایی میکرد و مردم حماقت وی را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی شان طلا بود و دیگری از نقره. اما او همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد! داستان در تمام منطقه پخش شد.
هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا میآمدند و دو سکه طلا به او نشان میدادند و او همیشه نقره را انتخاب میکرد، مردم وی را دست میانداختند و به حماقت او میخندیدند.
تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه وی را آن طور دست میانداختند، ناراحت شد. وی را به گوشهای دنج از میدان کشید و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت میآید و همدیگر دستت نمیاندازند.
گدا پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمقتر از آنهایم! شما نمیدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام!
اگر کاری میکنی که هوشمندانه است، هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارند…!