سرگرمی

داستان پادشاه و پند هیزم شکن | پادشاهی که به توصیه هیزم شکن بافتن فرش را یاد گرفت و موجب نجاتش شد

روزی بود و روزگاری. در دیاری پادشاهی زندگی می کرد. روزی از راهی می گذشت و هیزم شکنی را دید. پادشاه به هیزم شکن گفت داری چه کار می کنی؟ گفت: در حال شکستن هیزم هستم برای به دست آوردن مخارج زندگیم.

بعد هیزم شکن از پادشاه پرسید: شما در حال انجام چه کاری هستی؟ پادشاه گفت: در حال پادشاهی.

هیزم شکن مودبانه در پاسخ گفت: تا کی می خواهی به پادشاهی ادامه بدهی؟! آخر روزی به پایان خواهد رسید. بهتر است کاری را یاد بگیری و همیشه متکی به مردم نباشی، از فکر خود استفاده کنی نه از زور بازوی دیگران.

این مطالب هم جالبه: از تمام دقت و تمرکز خود استفاده کرده و بگویید کدام فرد حقیقت را می گوید؟مرد نابینا یا کودک؟

آیا فکر می‌کنید باهوش هستید؟ پس سعی کنید کلمه HOG را در این جدول حروف پیدا کنید!

داستان پادشاه و پند هیزم شکن

پادشاه از هیزم شکن جدا شد و به راه خود ادامه داد و به حرف های هیزم شکن خوب فکر کرد و از روز بعد شروع کرد به یاد گرفتن حرفه های مختلف.

روزی پادشاه در راهی، گرفتار دزدان و راهزنان شد و او را به اسارت بردند و هرچه همراه داشت از او گرفتند و خواستند که او را بکشند. اما پادشاه گفت مرا نکشید و به من مجال دهید من می توانم برایتان کار کنم.

دزد ها از او پرسیدند چه کاری می توانی انجام دهی؟ پادشاه گفت: در قالی بافی مهارت دارم.

دزدان وسایل مورد نیاز را در اختیار پادشاه قرار دادند و او شروع به قالی بافی کرد.

روز ها پشت سر هم می گذشت و پادشاه مشغول قالی بافی بود و هیچ یک از اعضا خانواده و مردمانش هم از محل اسارتش خبر نداشت تا به کمکش بیایند.

داستان پادشاه و پند هیزم شکن 1

بعد از گذشت چند ماه پادشاه توانست قالی را ببافد او با زیرکی نشانی محل اسارت خود را بر روی قالی نوشته بود. قالی را به دست دزدان داد و گفت این را اگر به قصر پادشاه ببرید با قیمت خوبی از شما می خرند.

دزدان که سواد نداشتند نوشته های روی قالی را بخوانند قالی را به قصر برده و فروختند. همسر پادشاه وقتی قالی را نگاه کرد فهمید که شوهرش را کجا پنهان کرده اند و سربازان فراوانی را به سوی محل مورد نظر فرستاد و پادشاه را نجات دادند.

پس از آزادی پادشاه به یاد هیزم شکن افتاد که عمل کردن به نصیحت او باعث شده بود زندگیش نجات پیدا کند. چون هیزم شکن گفته بود: از فکر خود استفاده کن نه از زور بازوی دیگران.

امیدواریم از داستان پادشاه و پند هیزم شکن لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید.

برایتان جالب خواهد بود:

فکر می‌کنید بینایی در سطح بالایی دارید؟ با پیدا کردن ایموجی متفاوت آن را ثابت کنید!

داستان عدالت در دستگاه دیوانی| داستانی تلخ از مردمان دیاری که مورد تمسخر و مضحکه دیوانیان و عوامل حاکم بودند

اگه مغزت خوب کار میکنه و پر از مغزه بگو کدوم یک از این افراد سارق صندوق جواهر می باشد؟

مهتاب منصوری

مهتاب هستم، فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سوره تهران علاقه بسیاری به شخصیت های کارتونی و انیمیشنی دارم و اوقات فراغتم رمان های عاشقانه رو دوست دارم مطالعه کنم. من از زمستان 1402 به خانواده گفتنی پیوستم و در همین مدت کوتاه خیلی چیزها یاد گرفتم و دوست دارم مهارت هام رو روز به روز افزایش بدم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *