رابطه و ازدواجسبک زندگی

4 داستان خیانت تلخ که خواندنش برای هر کسی آموزنده است

خیانت به همسر عاملی مهم در از هم پاشیدن خانواده‌ها می‌باشد و خواندن داستان خیانت به همسر به تجربیات ما برای زندگی متاهلی خواهد افزود.

خیانت به همسر یک ناهنجاری اخلاقی است که عامل از هم پاشیدگی واقعی یا عاطفی خانواده‌ها شده و متاسفانه در جامعه رو به افزایش می‌باشد. خیانت به همسر علل متفاوتی می‌تواند داشته باشد که از جمله می‌توان به عواملی چون ازدواجهای اجباری، اعتماد به نفس پایین، سردی روابط، داشتن اختلالت روانشناختی، برآورده نشدن نیازهای جنسی، هیجان خواهی و علل اقتصادی اشاره کرد. اما خواندن داستان‌هایی با مضمون خیانت مخصوصا اگر واقعی باشد می‌تواند بر تجربیات ما افزوده و دیدمان را نسبت به زندگی زناشویی بازتر کند.

در ادامه 4 داستان خیانت را در مجله گفتنی می خوانید.

اولین داستان خیانت به همسر: یار زیبا یا یاور زیبا؟ (واقعی)

موقعی که تازه جوان شدم و خیال ازدواج به سرم زد مادرم اصرار داشت با دختر باایمان و باحجابی ازدواج کنم که تا آخر عمر یار و یاورم باشد. با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل می‌شناخت به من پیشنهاد داد اما متاسفانه من تنها به دنبال یاری زیبا بودم.

مدتی گذشت و کسی که به دنبالش می‌گشتم را یک روز توی خیابان دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم. تعقیبش کردم و خانه‌اش را پیدا کردم. ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا بود اما نه باحجاب بود و نه باایمان.

عاشق او بودم و هرکاری برایش می‌کردم. وقتی گفت باید خانه‌مان در محله‌های بالاشهر باشد قبول کردم. گفت می‌خواهم درس بخوانم، قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد. حتی موتورم را دادم و برای همسرم ماشین خریدم. روزها همین طور سپری شدند ولی او هر روز بیش‌تر تغییر می‌کرد.

او دیگر بهانه‌گیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر می‌کرد. مشغولیتش با موبایلش بود و من هم انتظار می‌کشیدم دوباره همان همسر خودم شود اما یک شب روبرویم نشست و از طلاق توافقی گفت که بعدا مشخص شد به خاطر عشق‌اش به هم کلاسی‌اش این درخواست را کرده است. می‌گفت به درد هم نمی‌خوریم. من را بی‌سواد و لاغر می‌دانست. من هم طبیعتا مخالفت کردم. حتی غرور مردانه‌ام را له کردم و به او التماس کردم. به خاطر بچه‌مان و خودم به او التماس کردم که حرف از جدایی‌مان نزند اما او ناراحت شد و بعد از اینکه به من سیلی زد، رفت و …

حالا معلوم شد که مادر می‌خواست چه بگوید. یار باید یاور باشد او فقط مدتی یار زیبای من بود نه یاور من و حالا می‌خواهد یار دیگری شود.

دومین داستان خیانت به همسر: دوست ناپاک (واقعی)

در اولین دیدار، متوجه نگاه زیرچشمی محمود شدم و به همسرم گفتم که این دوست تو آدم درستی به نظر نمی‌رسد اما او از این حرف من ناراحت شد و با لحنی جدی پاسخ داد که من ومحمود یک روح هستیم در ۲بدن و به هیچ کس اجازه نمی‌دهم که این طور در مورد دوستم حرف بزند.

محمود هر روز به دیدن شوهرم می‌آمد و آن‌ها چند ساعتی داخل اتاق باهم سرگرم بازی‌های رایانه‌ای و استفاده از اینترنت بودند. من نسبت به این رفاقت حسودی‌ام می‌شد و خیلی دلم می‌گرفت تا این که کم کم به جمع آنها پیوستم و همراه آنها وارد دنیای اینترنت شدم. مدتی گذشت و محمود که خودمانی شده بود به من ابراز عشق و علاقه کرد. با وجود آن که نمی‌خواستم وارد وادی خیانت به همسر شوم و به شوهرم خیانت کنم اما فریب حرف‌های دروغین او را خوردم و اسیر هوای نفس شدم. محمود هم وقتی لبخندهای احمقانه‌ام را دید با بهانه جویی از شوهرم فاصله گرفت و روابط آنها شکرآب شد.

پس از گذشت چند ماه، من که به حرف‌های دروغین محمود و وعده‌های او دلخوش کرده بودم سر ناسازگاری گذاشتم و آن قدر شوهر بیچاره‌ام را عذاب دادم که به ناچار حاضر شد به طور توافقی از هم جدا شویم. با وجود آن که جدایی از همسرم خیلی سخت بود و تحمل نگاه تحقیرآمیز اطرافیان را نداشتم اما به پادرمیانی‌های بزرگان فامیل توجهی نکردم و حتی شوهرم نیز چند بار تماس گرفت و خواهش کرد که زندگی‌مان را از سر بگیریم ولی دلم آن قدر سنگ شده بود که اشک‌های او را ندیدم.

محمود پس از ۵ ماه با این ادعا که نمی‌خواهد با خبر ازدواج‌مان، دیگران و به خصوص دوست قدیمی‌اش را شوکه کند مرا به عقد موقت خود درآورد. من یک سال به طور پنهانی و مخفیانه در عقد او بودم و در این مدت همسر سابقم نیز با دختر عمویش ازدواج کرد و زندگی جدید برای خودش تشکیل داد. ولی محمود بعد از پایان دوره عقد موقت به وعده‌هایش عمل نکرد و بلایی به سرم آورد که مجبور شدم سکوت کنم و حرفی نزنم.

او می‌گفت از تو فیلم‌ها و تصاویری در اختیار دارم که اگر یک کلمه حرف اضافی بزنی به همه خواهم گفت این فیلم‌ها در زمانی که تو همسر دوستم بوده‌‌ای تهیه شده‌است. من در شرایط بسیار بدی قرار گرفتم. خانواده‌ام مرا طرد کردند و تنها امید و پناهگاهی که دارم خانه خواهرم می‌باشد. شوهرم چوب اعتماد بی‌جا به دوستش را خورد و من سرنوشتم را در آتش هوس سوزاندم.

می‌خواهم به تمام زوج‌های جوان بگویم قدر زندگی خودتان را بدانید و هرکسی را به حریم زندگی خصوصی خود راه ندهید. من پشیمان و روسیاهم و نگاه دوستان و آشنایانی که مرا با انگشت اشاره به همدیگر نشان می‌دهند عذابم می‌دهد.

سومین داستان خیانت به همسر: خیانت به مردی هوسران (واقعی)

در آخرين روزهای تابستان ۸ سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به مشهد مسافرت کردم و به همراه خانواده‌ام در يک هتل ساکن شديم آن روزها تلاقی نگاهم با نگاه جوان ۲۳ساله‌ای به نام احمد مسير زندگی‌ام را تغيير داد ديگر عاشق شده بودم و از هر فرصت و بهانه‌ای برای خلوت کردن با احمد استفاده می‌کردم او پسر مدير هتل بود و من هم به بهانه‌های مختلف در هتل می‌ماندم تا بيشتر با احمد آشنا شوم که در اين ميان گاهی نيز پا را از صحبت و گفت وگو فراتر گذاشتيم.

درحالی که خانواده‌ام از اين ارتباط پنهانی بی‌خبر بودند، مدتی بعد مشهد را به مقصد شهرمان ترک کرديم اما من دل باخته احمد بودم و ارتباط تلفنی ما با يکديگر ادامه داشت تا اين که روزی مادرم متوجه موضوع شد ومن هم به ناچار پرده از اين ارتباط پنهانی برداشتم. به همين خاطر ۶ ماه بعد و در ايام نوروز دوباره به مشهد آمديم و با وجود مخالفت‌های هر دو خانواده با يکديگر ازدواج کرديم در چند ماه اول ازدواجمان چيزی نمی‌ديدم و تمام خوبی‌های دنيا را در وجود احمد خلاصه می‌ديدم اما کم کم به روابط نامشروع و دوستی او با دختران ديگر پی بردم. باورم نمی‌شد اما حقيقت داشت. تصميم گرفتم به اين عشق ناخالص پايان دهم و به شهرم بازگردم اما التماس‌های مادر احمد مرا از اين تصميم منصرف کرد.

در همين اثنا و درحالی که چند ماه از تولد فرزندم می‌گذشت دختر همسايه‌مان نيز از رابطه‌اش با احمد گفت. اگرچه به او قول دادم چيزی در اين باره نگويم اما ديگر تحمل اين زندگی برايم سخت بود چرا که احمد هيچ توجهی به من و فرزندم نداشت و مهر و محبت از زندگی ما رخت بربسته بود. در همين روزها بود که با رامين آشنا شدم و با انگيزه انتقام، من هم خیانت به همسر را با ادامه رابطه‌ام با رامین شروع کردم. ديگر هر روز بيشتر از يکديگر فاصله می‌گرفتيم که متوجه شدم احمد اين بار با يکی از بستگانش ارتباط دارد.

اين درحالی بود که او پی به ارتباط خيابانی من و رامين نيز برده بود و با شکايت همسرم، به تحمل ده‌ها ضربه شلاق محکوم شدم اما نمی‌توانستم بدون مدرک پرده از ارتباطات خيابانی همسرم بردارم. تنفرم از او شدت گرفته بود که فهميدم زن ديگری را به عقد موقت خودش درآورده است. تصميم به طلاق گرفتم اما احمد برای شکنجه دادن من حاضر به طلاق نيست.

دو نکته در این داستان خیانت به همسر برجسته است. اول اینکه رابطه‌ای که اشتباه و با چشمانی بسته شروع شود به احتمال زیاد پایان خوشی نیز نخواهد داشت. نکته دوم نابرابری حقوقی و اجتماعی زنان در جامعه است که راه را به سمت انتقام‌گیری‌های اشتباه باز می‌کند.

چهارمین داستان خیانت به همسر: جواب دندانشکن

لورا پس از دوماه، نامه‌ای از نامزد مكزیكی خود دریافت می‌كند به این مضمون:

لورای عزیز، متاسفانه دیگر نمی‌توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم كه دراین مدت ده بار به تو خیانت كرده‌ام!!! و می‌دانم كه نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عكسی كه به تو داده بودم برایم پس بفرست.

باعشق: روبرت

دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار مرد، از همه همكاران و دوستانش می‌خواهد كه عكسی از نامزد، برادر، پسرعمو، پسردایی یا خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکس‌ها را با عکس روبرت، نامزد بی‌وفایش در یک پاکت گذاشته و همرا ه با یادداشتی برایش پست می‌کند، به این مضمون:

روبرت عزیز، مرا ببخش، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم، لطفا عکس خودت را از میان عکس‌های توی پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان…

حتما ببینید: رتبه بندی جذابترین مردان بازیگر از نظر خانم های ایرانی؛ گلزار اول نشد!

فال روزانه از دست نده: فال امروزت رو حتما ببین؛ نذار اتفاقات غافلگیرت کنن!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 + 18 =

دکمه بازگشت به بالا