;
رابطه و ازدواجسبک زندگی

خیانت شوهر: چون بچه دار نمیشم بهم خیانت کرد اما من هنوز دوستش دارم!

خیانت شوهر: باید بگم من و رامین از بچگی باهم بزرگ شدیم چون پسرخاله دخترخاله بودیم و پدر رامین هم وقتی ما فقط چند سال داشتیم در حادثه تصادف فوت شد و همین موضوع باعث شد تا مادرم اکثر اوقاتش را کنار خواهرش ( مادر رامین) بگذراند . سالها گذشت و من و رامین بزرگ و بزرگ تر شدیم.

من و رامین از بچگی باهم بزرگ شدیم چون پسرخاله دخترخاله بودیم و پدر رامین هم وقتی ما فقط چند سال داشتیم در حادثه تصادف فوت شد و همین موضوع باعث شد تا مادرم اکثر اوقاتش را کنار خواهرش ( مادر رامین) بگذراند .

سالها گذشت و من و رامین بزرگ و بزرگ تر شدیم و هر روز من بیشتر از دیروز عاشق و شیفته رامین می شدم . دست سرنوشت که چه عرض کنم تلاش های مادرم و خاله ام باعث شد تا من و رامین قسمت هم بشیم و ازدواج کنیم .

زندگی ما با خوبی و خوشی شروع شد ،رامین مرد بازیگوش و رفیق بازی بود اما به من هم می رسید و برای من هم همیشه وقت داشت ،صبح ها اداره می رفت و بعداز ظهرها هم یک مغازه لوازم کادویی راه انداختیم و تقریبا تمام وقت را باهم می گذراندیم و من هم به پاس محبت های رامین هیچ وقت بهانه گیری نمی کردم و هر وقت چند روزی را با دوستانش به مسافرت و یا تفریح می رفت تحمل می کردم .

چند سال به همین منوال گذشت تا اینکه داستان بچه زندگی شیرین ما را وارد چالش جدیدی کرد . من بچه دار نمی شدم و بعد از کلی دوا و درمان و چند حاملگی ناموفق منجر به سقط تمام امیدم را از دست دادم .

یواش یواش رفتار رامین هم با من تغییر کرد ،بهانه گیر شد ،کمتر خونه می آمد و سر هر مسئله ای داد و بیداد راه می انداخت . آرامش از خانه و زندگی ما رفت و تنش و اعصاب خوردی مهمان ثابت خونه ی ما شد . رفتارهای رامین هر روز خبر از اتفاقات جدیدی می داد که بعنوان یک زن همیشه از آنها می ترسیدم .

یک روز که داشتم لباس های چرک را آماده می کردم تا داخل لباسشویی بگذارم متوجه بوی عطر زنانه تندی روی پیراهن رامین شدم .همونجا نشستم روی زمین و تا تونستم گریه کردم ،انگار دنیا روی سرم تیره و تار شده بود .تنها کاری که تونستم بکنم این بود که خودم را به خونه دوستم مینا برسانم ،مینا در تمام این سال ها سنگ صبور درددل های من بود و به جز اون هیچ پناهی نداشتم .

نمی دونستم باید چکار کنم ؟ چند روز بعد تصمیم گرفتم که تلفن همراه رامین را هک کنم و این کار را انجام دادم غافل از اینکه با این کار دریچه ی جدیدی از عذاب و رنج را به روی خودم باز کردم .

رامین با یک زن مطلقه مسن تر از خودش در ارتباط بود ،حالا فهمیدم که سفر کاری جنوب هم دروغی بیش نبود و عکس های رامین و هما جلوی چشمام رژه می رفتند در حالی که تمام وقت دست در دست هم و در آغوش همدیگه در حال خوشگذرانی بودند .

از اون روز به بعد کار من شده بود چک کردن مسیج های رامین و هما و گریه های بی امان . راستش چند بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم و به این عذاب پایان بدم اما هر بار مینا من را از این تصمیم منصرف می کرد .

این داستان همینطور ادامه داشت تا این که یک روز در مسیج هاشون خوندم که هما به رامین نوشته بود : تکلیف نسترن را روشن کن .مگه نگفتی می خوای طلاقش بدی !؟خب طلاقش بده !

رامین هم نوشته بود : اوکی .امشب باهاش حرف می زنم .

اون شب رامین دیر اومد خونه اما من با کلی استرس منتظرش بودم .باورم نمی شد رامین دوست و یار دوران بچگی و همسر فعلی ام می خواست امشب با من از طلاق حرف بزنه !اما اون چیزی که منتظرش بودم اتفاق افتاد و خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرش را می کردم به من گفت که می خوام طلاقت بدم و باید توافقی از هم طلاق بگیریم .

من که تمام این مدت با خیانت رامین ساخته بودم به امید که زندگیم از هم نپاشه الان منتظرم تا آخر این ماه دادخواست طلاق بدیم و … قدر زندگی و بچه هاتون رو بدونید ،قدر همسرانتون‌ رو بدونید بعضی وقت ها بدون اینکه متوجه بشید یهو همه چی از دست می‌ره و …

شاید برایتان جالب باشد:

اصول چت با پسران: بهترین جمله ها برای شروع و اتمام چت با پسران که هر دختری باید بداند!

عشق ممنوعه: عاشق دوست شوهرم شدم و از خودم خجالت می‌کشم!

اگر چنین ارتباطی دارید بدانید این رابطه ها به ازدواج نمی رسند! سریعا کات کنید!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 + دو =

دکمه بازگشت به بالا