تاج الملوک قاجار خواهر زاده ناصرالدین شاه، چرا در تاریخ بدنام شد؟
تاج الملوک قاجار: تصویر ۱۲ سالگی تنها نشانه بهجایمانده از تاج الملوک قاجار «امخاقان» است؛ زنی که در تاریخ با روایت زندگی نزدیکانش، تصویری بدنام و مخدوش به یادگار گذاشته است؛ دختر بزرگ امیرکبیر و عزتالدوله، نوه مهدعلیا، خواهرزاده ناصرالدین شاه، همسر مظفرالدین شاه، مادر محمدعلی شاه.. ردپایی از تاجالملوک فراهانی است که ۱۰ مهر ۱۲۸۷، چند ماه بعد از تبعید فرزندش از ایران در راه رسیدن به او با بیماری درگذشت.
تاج الملوک قاجار:
در تاریخ ناگفته ایران، زنان زیادی هستند که جز نام، نشانه دیگری از آنها نداریم. زنانی که به دنیا میآمدند تا پشت درهای بسته حرمسراها زندگی کنند و به عقد مردی درآیند و پشت همان درهای بسته بمیرند بدون اینکه کسی حتی نام آنها را بداند اما همه این زنها، این مرز تولد تا مرگ را بدون تأثیرگذاری در روند تاریخ طی نمیکردند.
یکی از این زنان تاجالملوک قاجار ملقب به امخاقان است؛ زنی که بیتردید وجودش در شکلگیری بخشی از تاریخ معاصر مؤثر بوده است. آنچه او را مشهور میکند، گزارشهایی است که در روزنامههای دوران مشروطه، نوشته و به او نسبتهای غیراخلاقی داده شده است. شاید هیچ زنی به اندازه امخاقان نباشد که به صراحت در روزنامهها متهم به خیانت شده و این نسبت به جایی رسیده بود که محمدعلی شاه را فرزند مظفرالدین شاه ندانسته و او را فرزندی زنازاده میدانند.
با این همه، هیچ روایت مدونی از زندگیاش وجود ندارد و هر چه از او میدانیم به اعتبار وابستگان به اوست. میدانیم که او دختر امیرکبیر و عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه، بوده و از سمت مادری، نوه مهدعلیا، یکی از قدرتمندترین زنان تاریخ معاصر، بوده است.
مادرش، عزتالدوله هم زنی جسور بوده و بسیاری از کسانی که با او دیدار کردند، معتقد بودند زنی بیپروا با زبانی بسیار تند بوده که حتی شاه نیز از آن در امان نمانده بود. او زنی است که از شاهزادهای که ولیعهد رسمی است، طلاق میگیرد و فرزندانش را که یکی از آنها، ولیعهد بعدی است از پدر میگیرد و بار دیگر ازدواج میکند.
اینها نشانههایی هستند که نشان میدهند امخاقان، زنی حرمنشین و مستوره نبوده و اگرچه تلاشی برای اینکه پا جای پای مهدعلیا بگذارد، ندارد اما بخشهایی از اخلاقهای او را به میراث میبرد که رسانههای دوران مشروطه جسارت میکنند تا به او بدترین تهمتها را بزنند؛ اما این تنها جرم او نبود که نخواسته بود با فرزند قاتل پدرش زندگی کند. همچنین مادر شاهی بودن که مخالف خواست عمومی مردم برای حکومت مشروطه بود نیز دلیل بیشتری برای تهمتهایی است که نام امخاقان را با خود همراه کرد. او همچنین نقطه تداوم سلطنت قاجاریه بعد از مشروطه بود و این نکتهای است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
زندگی امخاقان هیچگاه درست روایت نشده است و همه چیز درست مانند پازلی چند هزار تکه کنار هم قرار میگیرند. این نوشته نیز چهلتکهای است از بخشهایی از زندگی امخاقان به روایت زندگی دیگران.
نخستین فرزند مشترک امیرکبیر و عزتالدوله: تاج الملوک قاجار
نخستین قطعه پازل زندگی امخاقان با تولد او در خانه اتابک اعظم، میرزاتقیخان امیرکبیر پیدا میشود. او نخستین فرزند مشترک امیرکبیر و عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار، است.
ناصرالدین شاه که در سفر میان تبریز تا تهران مرید امیرنظام میشود، در نخستین حکمی که پس از تاجگذاری میدهد، میرزاتقیخان فراهانی را با لقب اتابکاعظم به عنوان صدراعظم منصوب میکند. او همچنین برای به دست آوردن بیشتر دل این صدراعظم جدی و کاربلد، هم لقب امیرکبیر به او داد و هم تنها خواهر تنیاش را به عقدش درآورد. این ازدواج که در سال اول سلطنت ناصرالدین شاه رخ داد، نخستین بخش از زندگی امخاقان را شکل میدهد
مهدعلیا، سرپرست دختران یتیم
یتیم شدن، نخستین بخش از زندگی امخاقان بود اما این یتیمی وقتی بیشتر معلوم شد که ناصرالدین شاه به خواست مادر به خواهر عزادار و عصبانی خود دستور داد تا با میرزاکاظم، فرزند میرزا آقاخان نوری ازدواج کند؛ ازدواجی که خشم عزتالدوله و دخترانش را به شاه بیشتر کرد اما مهدعلیا به این نیز بسنده نکرد و سرپرستی دو دختر عزتالدوله را به عهده گرفت و آنها را به خانه همسر تازه دخترش نفرستاد.
به نظر میرسید با وجود اینکه مهدعلیا از ازدواج دخترش با آشپززاده قائممقام رضایت نداشت، نمیتوانست ببیند نوادگانی که حاصل این ازدواج بودند، زیر دست خاندان امیرکبیر یا همسر تازه دخترش بزرگ شوند. از سوی دیگر، امیرکبیر ماترک زیادی برای این دو دختر به جای گذاشته بود و او سرپرستی حفاظت از این ماترک را هم به دست میگرفت.
هرچند این موضوع تأیید نشده اما به نظر میرسد مهدعلیا همچنین از دیدار دائم عزتالدوله با دخترانش هراس داشت. او دخترش را به خوبی میشناخت و میدانست که از یادآوری داستان مرگ شوهر نمیگذرد. این کار دخترانش را بیش از پیش در مقابل مهدعلیا و شاه قرار میداد؛ تلاشی که به نظر بیثمر میآمد.
تاج الملوک(امخاقان) و همدمالملوک هرچه بزرگتر میشدند بیشتر به راز قتل پدر پی میبردند و نیز خشمگینتر میشدند. زندگی در کنار کسانی که حکم به قتل پدرشان داده بودند، شاید سختترین بخش زندگی این دو دختر به شمار میآمد و نفرت را روزبهروز بیشتر میکرد. این نفرت به جایی رسیده بود که هر دو دختر امیرکبیر بیپروا به ناصرالدین شاه میگفتند او قاتل پدرشان است.
تاج الملوک قاجار همسر ولیعهد جوان(مظفرالدین شاه)
اولین خبری که از ازدواج تاجالملوک قاجار با مظفرالدین شاه است، در خاطرات مسعودمیرزا ظلالسلطان آمده است. مهدعلیا که سرپرستی دو فرزند دخترش را برعهده داشت، تصمیم گرفت برای آنها همسرانی از خانواده انتخاب کند. گزینههایش هم مشخص بودند؛ مظفرالدین میرزا یمینالسلطنه، ولیعهد حاکم تبریز و مسعود میرزا ظلالسلطان، پسر بزرگتر ناصرالدین شاه که در آن زمان حاکم مازندران بود.
اما نکته جالب در این انتخاب آن بود که مهدعلیا و ناصرالدین شاه تصمیم گرفتند تاجالملوک که دختر بزرگتر بود را به عقد ولیعهد و همدمالملوک که دختر کوچکتر بود را به عقد مسعودمیرزا که بزرگتر بود، درآورند. علت چنین انتخابی مشخص نیست اما به نظر میرسد به این دلیل که تاجالملوک جسارت بیشتری نسبت به خواهرش داشت و عاقلتر بود، او را به عقد ولیعهد درآوردند که کمتر کسی گمان میبرد ۳۵ سال ولیعهدی را دوام بیاورد.
تاج الملوک قاجار مادر محمد علی شاه قاجار
در تاریخ ایران اگر یک شاه باشد که به صراحت در زمان پادشاهیاش به مادرش نسبت فساد بسته باشند، محمدعلی شاه قاجار است. او که تا دو سال بعد از طلاق مادر و پدرش در تهران پیش امخاقان ماند، با ازدواج دوباره مادر مجبور به ترک او شد. محمدعلی شاه زیر نظر شکوهالسلطنه به دست یکی از صیغههای مظفرالدین شاه به اسم دلپسندباجی سپرده شد. فرزند دوم این ازدواج، یعنی احمدمیرزا در کودکی درگذشت و عزتالسلطنه، دختر او نیز به ازدواج عبدالحسینخان فرمانفرما درآمد و سالارالدوله از فرزندان او به شمار میرود.
با آنکه امخاقان به دلیل دو ازدواج پیدرپی از فرزندان دور میشود اما ارتباط او با محمدعلی میرزا حتی بعد از آنکه مظفرالدین شاه تاجگذاری میکند و او به عنوان ولیعهد به تبریز میرود، کم نمیشود. او بعد از طلاق از مظفرالدین شاه با معتمدالسلطنه مستوفی آذربایجان و پدر حسن وثوقالدوله و احمد قوامالدوله ازدواج میکند و به تبریز نزدیک پسرش میرود و او را رها نمیکند. این رابطه آنقدر تنگاتنگ بود که زمینه حملههای زیادی که در آینده نسبت به امخاقان میشود را فراهم میکند. ازدواج امخاقان با معتمدالسلطنه زمان زیادی طول نمیکشد و او احتمالا به خاطر بچهدار نشدن از معتمدالسلطنه طلاق میگیرد و بعد از چند وقت با میرزا علیخان نصیرالسلطنه ازدواج میکند؛ ازدواجی که مانند دو ازدواج قبلی دوام نمیآورد و در سال ۱۳۲۳ قمری، یک سال قبل از مشروطه به دلیل بیماری درگذشت.
با آغاز مشروطه، امخاقان نزد محمدعلیمیرزا و همسرش ملکهجهان میرود و به نظر میرسد از آنجا به اتفاقاتی که در تهران و تبریز رخ میدهد، مینگرد. در حالی که هیچ جایی نامی از او به میان نمیآید به یکباره بعد از به سلطنت رسیدن محمدعلی شاه، محور صحبت برخی از روزنامههای مشروطهخواه میشود؛ به طوری که روزنامهها پا را از دایره اخلاق فراتر میگذارند و دلیل مخالفت محمدعلی شاه با مشروطه را به فساد مادرش نسبت میدهند و او را اینچنین تحقیر میکنند: «امروز (۱۲جمادیالثانی ۱۳۲۵) تهرانیها در دشمنی با محمدعلی میرزا اندازه نشناختند و آنچه میدانستند و توانستند، گفتند. امروز نام مادر او امخاقان را سر زبانها انداختند و سخنانی را که در سی و اند سال پیش درباره آن زن گفته شده بود؛ اقدام دیگر مخالفان و تندروها علیه محمدعلی شاه، تهیه سخنانی که بنیادی جز پندار و گمان نداشت.»
محمدرضا شیرازی، مدیر روزنامه مساوات، که بیشترین حمله را به امخاقان میکرد، توماری تهیه کرده بود و در آن شهادت داده بودند امخاقان، فاحشه و محمدعلی شاه، زنازاده است.
دهخدا در نخستین شماره روزنامهاش از ایوردون در ستون «چرند و پرند» نوشت: «الان درست پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه بود که من [به جهت] بعضی ملاحظات چرند پرند ننوشته بودم؛ یعنی این عادت یکسال و نیم خودم را ترک کرده بودم و چنانکه همه ایرانیها میدانند، ترکعادت هم موجب مرض است، یعنی همانطور که یکصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر همیشه زیر دست چهارده، پانزده نفر فراش و پیشخدمت و مشتومالچی و آفتابهلگنگذار حکومت نباشند؛ ناخوش میشوند… همانطور که خاقان مغفور فتحعلی شاه روزی در ساعت… ناخوش میشد و همانطور که اگر مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه شبها… ناخوش میشد و همانطور که امخاقان، زن حاج نصیرالسلطنه اگر شبها با محمدعلی شاه ملاقات نمیکرد، ناخوش میشد و همانطور که محمدعلی میرزا اگر در سال اول سلطنت هر روز عمه [؟!] خود تاجالسلطنه را نمیدید، ناخوش میشد و همانطور که اعلیحضرت… و همانطور… نزدیک بود من هم ناخوش بشوم… و من بعد از پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه انتظار، داغ دلی از چرند پرند بگیرم… همانطور که گاو وزیر داخله، وزیر داخله گاوهاست.»
جدا از این حملهها، شبنامههایی نیز در شهر پخش میشد که بسیاری معتقد بودند کار مدیر مساوات است و در آن به امخاقان حمله میشد؛ حملههایی که در نهایت باعث شد تا بعد از به توپ بستن مجلس، عقوبت این تهمتها به سختی گرفته شود. امخاقان اما سکوت کرد و در حرمسرای پسرش ماند تا روزی که تهران فتح شد و محمدعلی شاه از قدرت برکنار شد.