;
فرهنگ و هنرسینما

گریم جذاب و خفن امیر آقایی و سینا مهراد در نقش رستم و سهراب + عکس

نمایش رستم و سهراب: نخستین تصویر امیر آقایی و سینا مهراد در نمایش «نبرد رستم و سهراب» منتشر شد. این نمایش برداشتی آزاد از شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است که متین ایزدی آن را در قالب یک تراژدی برای اجرای میدانی نگاشته است. با بخش فرهنگ و هنر مجله اینترنتی گفتنی همراه باشید.

این هم جالبه: بیوگرافی فرهاد اصلانی، ابن زیاد سریال مختارنامه کنار همسر زیبای خوش استایلش + عکس خانوادگی

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ این نمایش برداشتی آزاد از شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است که متین ایزدی آن را در قالب یک تراژدی برای اجرای میدانی نوشته‌شده است.

سهیل دانش اشراقی مدیریت هنری و طراحی صحنه و لباس و بامداد افشار آهنگسازی این پروژه را بر عهده دارند.

همچنین مرتضی نجفی به عنوان طراح نور، علی شفیعی ثابت طراح چهره پردازی، ایمان کرمیان طراح جلوه‌های ویژه میدانی و سروش کریمی نژاد طراح حرکت با این پروژه همکاری دارند.

طراح لوگو «نبرد رستم و سهراب» را حامد حکیمی و اجرای موشن را مسعودعلی‌محمدی طراح انیمیشن پروژه بر عهده داشته‌اند.

تصاویر امیر آقایی و سینا مهراد در نقش رستم و سهراب

تاکنون نیز از امیر آقایی و سینا مهراد به عنوان بازیگران این نمایش، رونمایی شده است.

نمایش رستم و سهراب 1 نمایش رستم و سهراب 2

داستان نمایش رستم و سهراب

در خلاصه داستان نبرد رستم و سهراب آمده است:
سهراب سپاهی از تورانیان آماده کرده در جستجوی پدرش رستم به مرز ایران لشگر کشیده و قصد دارد کاووس شاه را از تخت به زیر کشاند و رستم را بر تخت شاهی نشاند. اما تقدیر این گونه است تا تراژدی مرگ سهراب به دست پدرش رقم بخورد.

خلاصه داستان رستم و سهراب فردوسی

رستم و سهراب یکی از داستان‌های غم‌انگیز شاهنامه است و داستان مرگ سهراب جوان را به تصویر می‌کشد که بر اثر جنگ با رستم، به دست پدر کشته می‌شود. در ادامه خلاصه این داستان را می توانید بخوانید:

یک روز رستم برای شکار به صحرا رفته بودکه بعد از شکار و استراحت متوجه شد که اسبش گم شده است. برای پیداکردن اسب خود به شهر سمنگان که درآن نزدیکی بود،رفت.

شاه سمنگان از او پذیرایی کرد و به او قول داد که اسبش را پیدا کند و تا شب به قولش عمل کرد. شاه سمنگان دختری داشت به نام تهمینه؛ رستم با او ازدواج کرد و پس از مدتی خواست که به ایران باز گردد پس مهره ای به تهمینه داد و گفت:«اگر فرزندی به دنیا آوردی که دختر بود این مهره را به موهای او ببند ولی اگر فرزندمان پسر شد آن را به بازویش ببند تا بتوانم او را بشناسم.»رستم رفت و تهمینه پس از مدتی پسری به دنیا آورد و نامش را سهراب گذاشت.

سال ها گذشت و سهراب بزرگ شد و خواست به دنبال پدرش،رستم برود. مادرش مهره ی پدر را به بازوی اوبست و گفت:« با این نشانه پدرت تو را خواهد شناخت. سهراب با لشکری بزرگ به طرف ایران حرکت کرد. شاه ایران که در آن زمان کی کاووس بود برای مقابله با دشمن رستم را برای جنگ به سوی سهراب فرستاد.

رستم و سهراب در میدان جنگ همدیگر را نشناختند و به جنگ پرداختند. پس از مبارزه ای طولانی رستم سهراب را شکست داد و او را کشت.

سهراب قبل از مرگ به رستم گفت:«من پسر رستم هستم و اگر او بداند که من کشته شده ام تو را زنده نخواهد گذاشت.»

رستم گفت:«از کجا بدانم که تو پسر رستم هستی؟» سهراب بازو بندش را نشان داد و رستم او را شناخت امّا پشیمانی سودی نداشت و رستم پسر خود را کشته بود!!

سارا محبی

سارا محبی هستم فارغ التحصیل سینما از دانشگاه علم و فرهنگ علاقه زیادی به دنیای سینما و اخبار و مطالب این حوزه دارم. دوست دارم جدیدترین اخبار مرتبط با سلبریتی ها رو دنبال کنم و اون ها رو با شما عزیزان هم به اشتراک بگذارم. سایر علایق: نوشتن، نقاشی و یوگا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × یک =

دکمه بازگشت به بالا