دختر زیبایی که والدینش جلوی ازدواجش را می گرفتند+ داستان واقعی

سارا محبی11 آبان 1402آخرین بروزرسانی: 21 آبان 1402

0 زمان تقریبی مطالعه 4 دقیقه

هشدار: مطالعه‌ی این مطلب می‌تواند برای بعضی افراد، آزاردهنده باشد.

داستان دختر زیبای فرانسوی: بلانش مونیه دختر زیبایی از فرانسه بود که به یکی از غم انگیزترین زندگی‌ها دچار شد. او در ۱مارس ۱۸۴۹ در فرانسه در خانواده‌ای به دنیا آمد که در آن زمان خانواده‌ای فوق‌العاده محسوب می‌شد. زیبایی، ظاهر فیزیکی و طبیعت خوب او توجه زیادی را به خود جلب کرد و از همه مهم‌تر خواستگاران زیادی برای ازدواج داشت. والدین او اشراف‌زاده بودند و وقتی صحبت از ازدواج دختر زیبای آن‌ها می‌شد، بسیار اکراه داشتند.

در اوج سنین نوجوانی، او خواستگاران زیادی از جامعه بالا را به خود جذب می‌کرد و نامه‌های زیادی دریافت می‌کرد. مادرش (لوئیز مونیه) بسیار عصبانی شد، زیرا معتقد بود که دخترش برای ازدواج بیش از حد گران‌بها است.

لوئیز مونیه، دخترش را برای همیشه در اتاقش حبس کرده بود، پنجره‌ها را تخته کرده بود تا نه نور خورشید و نه کسی نتواند او را ببیند. این باعث شد که بلانش از کل جهان به جز والدین، برادر و خدمتکارانش در خانه منزوی شود. او اجازه نداشت از تختخوابش در اتاقش بلند شود و به او هیچ گونه بهداشت اولیه‌ای داده نمی‌شد. بلانش به مدت نیمی از عمرش در تختخواب دراز کشید و در آن‌جا غذا خورد، ادرار کرد و دفع کرد.

والدینش به دوستان و اقوامش گفتند که او به یک مدرسه شبانه‌روزی در بریتانیا فرستاده شده و به دلیل برنامه درسی‌اش نمی‌تواند به زودی به خانه برگردد. وقتی قرار بود او تحصیلش را به پایان برساند، دروغ‌ها به این تبدیل شد که بلانش زندگی خودش را در اسکاتلند ساخته، که او را از هرگونه اقوام در فرانسه جدا می‌کرد.

خیلی جالبه: ملا نصرالدین و داستان دیگ: دیگ همسایه ملا نصرالدین بچه به دنیا می آورد!

کشف وحشتناک

داستان دختر زیبای فرانسوی

پس از ۲۵ سال، در ۲۳ مارس ۱۹۰۱، دادستان کل پاریس، نامه ناشناسی دریافت کرد که حاکی از آن بود که یک خانواده شناخته شده پاریسی چیزی را پشت درهای بسته پنهان می‌کند. تا به امروز، نویسنده نامه همچنان ناشناس است، اما مورخان بر این باورند که یکی از خدمتکاران بوده است.

آقای دادستان کل: افتخار دارم به شما اطلاع دهم که یک رویداد فوق‌العاده جدی رخ داده است. من در مورد یک دختر مجرد صحبت می‌کنم که در خانه خانم مونیه حبس شده است، نیمه گرسنه و برای ۲۵ سال گذشته روی بستر پوسیده زندگی می‌کند – به عبارت دیگر، در کثافت خودش.

خانواده مونیه در جامعه پاریسی بسیار مورد احترام بودند که باعث شد مقامات در مورد ادعاهای مطرح شده در نامه تردید داشته باشند. اما با این وجود، مقامات برای تحقیق به ملک مونیه رفتند. در نگاه اول، ملک “تمیز” به نظر می‌رسید، تا اینکه بازرسان متوجه بوی گندیدگی از یکی از اتاق‌ها شدند.

هنگامی که بازرسان به اتاقی رسیدند که بوی گندیدگی از آن میآمد، متوجه شدند که این اتاق سال هاست قفل بوده است، زیرا قفل آن زنگ زده به نظر می‌رسید. مقامات قفل را شکستند و وارد اتاقی پر از وحشت شدند.

مقامات بر اساس یافته‌های خود گزارش غم‌انگیزی نوشتند، در اینجا پاراگرافی از این گزارش‌ها آمده است که یافته‌های آن‌ها را خلاصه می‌کند:
«این زن در حالی که کاملاً برهنه روی تشکی پوسیده دراز کشیده بود، در وضع سوء‌تغذیه شدیدی به نظر می‌رسید. همه اطراف او پوسته‌ای از مدفوع و تکه‌های غذا تشکیل شده بود… ما همچنین حشرات را دیدیم که روی تخت مادمازل مونیه می‌دویدند. هوای داخل اتاق آن‌قدر غیرقابل تحمل بود که ما قادر به ادامه تحقیقات خود نبودیم.»

حتمن بخوانید: داستان مرد فقیر و بقال از سری داستان های هزار و یک شب!

داستان دختر زیبای فرانسوی1

اتاق آنقدر تاریک بود که بازرسان موانع پنجره را شکستند. این اولین بار بود که بلانش پس از ۲۵ سال نور خورشید را می‌دید. او به بازرسان گفت که به مدت ۲۵ سال زنجیر شده بود و حداقل امکانات برای زنده ماندن را به او داده بودند. وضعیت سلامتی او به حدی بد بود که تنها ۲۵ کیلوگرم وزن داشت و توانایی ایستادن روی پای خود را نداشت.

پس از اینکه او به بیمارستان منتقل شد، گفت که بوی هوای تازه و محسورکننده چقدر فوق‌العاده است. پزشکان ذکر کرده‌اند که باورنکردنی است که او توانسته بدون حرکت برای سال‌های متوالی در چنین شرایط وحشتناکی زنده بماند.

یک پرونده بزرگ تشکیل شد و تمام اعضای خانواده مونیه بازجویی شدند. لوئیز مونیه دستگیر شد، اما ۱۵ روز پس از زندانی شدنش درگذشت. مقامات معتقدند که علت مرگ او سکته قلبی بوده است، اما بسیاری بر این باورند که او خودکشی کرده است. برادر او سعی کرد از خود دفاع کند و گفت که مادرش مسئول این جنایت بوده است. اما به ۱۵ سال زندان محکوم شد، زیرا در بدرفتاری و حبس بلانش نقش داشته است.

بلانش دچار مشکلات شدید روحی و جسمی مانند کوپروفیلیا، برون‌نمایی و اسکیزوفرنی شد. به دلیل تمام این مشکلات، او به یک بیمارستان روانی منتقل شد و در سال ۱۹۱۳ درگذشت.