;
سرگرمی

حکایت روباه مکار و گرگ بدجنس

حکایت روباه مکار و گرگ بدجنس: روزی از روزها گرگ بد جنسی روباه بیچاره را به زور پیش خودش نگه داشته بود تا هرکاری که می خواهد برایش انجام بدهد روباه خیلی دوست داشت فرار کند ولی ازترس جانش جرات نمی کرد تا این که….

در بخش سرگرمی با معانی و مفهوم اصلی این ضرب المثل ایرانی و قدیمی آشنا می شوید با مجله گفتنی همراه باشید. احتمالا از این ضرب المثل خودتان یا اطرافیان استفاده کرده اند، اما آیا داستان آن را می دانید؟

حکایت روباه مکار و گرگ بدجنس

یک روز صبح، آن دو در جنگل قدم می زدند گرگ به روباه گفت: روباه قرمزی، زود برای من غذا پیدا کن وگرنه می خورمت.
روباه از ترس گفت: من مزرعه ای را می شناسم که چند تا بره کوچک در آن زندگی می کنند. اگر بخواهی می توانیم یکی از بره ها را بدزدیم.
گرگ راضی شد و هر دو به مزرعه رفتند روباه بره ای را دزدید برای گرگ آورد. گرگ بره را خورد اما سیر نشد . این بار خودش رفت تا بره دلخواه را شکار کند. اما بی احتیاطی کرد و مادر بره بع بع کنان همه را خبر کرد کشاورز دوان دوان به طویله آمد.

گرگ را دید وبا چوب به جانش افتاد گرگ گریان و لنگان پیش روباه آمدو گفت: تو راه را نشانم دادی ولی کشاورز سر رسید و مرا کتک زد.
روباه گفت: تو آن قدر شکمو هستی که هیچ وقت سیر نمی شوی.روز بعد دوباره با هم به راه افتادند و به دشت رفتند. گرگ گفت: روباه قرمزی زود برای من غذا پیدا کن وگرنه می خورمت

روباه با ناراحتی گفت:من خانه کشاورزی را می شناسم و میدانم که زنش امشب خاگینه دارد اگر بخواهی می روم و چند تا خاگینه بر میداریم.
هر دو به راه افتادند و روباه یواشکی دور تا دور خانه را گشت و بو کشید تا خاگینه ها را پیدا کرد .شش تا خاگینه پیدا کرد و به گرگ داد تا بخورد.
گرگ سریع خاگینه را خورد ولی باز سیر نشد . باز هم خودش دست به کار شد و داخل خانه رفت ولی پایش به کاسه خورد و زن کشاورز دوان دوان آمد و تا

چشمش به گرگ افتاد همه اهل خانه را خبر کرد گرگ شکمو چنان کتک مفصلی خورد که با دو تا ی پا شل به سمت روباه رفت.
گرگ به روباه گفت:” چه جای بدی را نشانم دادی کشاورزان مرا گرفتندو پوستم راکندند.
روباه گفت: تقصیر تو نیست تقصیر شکم گنده ات هست.

روز سوم باز هم با هم بیرون رفتند . گرگ با زحمت راه می رفت.او دوباره گفت: روباه قرمزی چیزی پیدا کن تا بخورم.
روباه به ناچار گفت: مردی را می شناسم که تازه گوسفندی را کشته و داخل بشکه گذاشته اگر می خواهی برویم و گوشت را بخوریم.
گرگ گفت:با هم برویم که اگر من گیر افتادم تو کمکم کنی.
روباه راه زیر زمین را نشان داد . گوشت را دیدند و گرگ شروع به خوردن کرد. .روباه هم از گوشت خوشمزه خورد.و هر بار که قدری میخورد نگاهی به اطراف می انداخت . بعد سری به سوراخی که پنهان بود می کرد تا ببیند با شکم پر هم رد می شود.
در این میان کشاورز صدای بالا و پایین پریدن روباه را شنید و به زیر زمین آمد. روباه با یک پرش فرار کرد. و لی گرگ آن قدر خورده بود که با شکم گنده نمی توانست فرار کرد. کشاورز پیر چماغی برداشت و آن قدر گرگ را زد تا مرد. و روباه هم خوشحال پرید تو جنگل و زندگی تازه ای را شروع کرد.

ضرب المثل چیست؟

تاریخ پیدایش امثال و حکم به مدت ها پیش بر می گردد چنانچه از قدیم الایام جملات و ماجراهایی وجود داشتد که بخاطر یک اتفاق بازگو می شدند و ربطی به این اتفاقی که افتاده بود داشته است،تا پیش از این تاریخچه ضرب المثل هایی راکه با عنوانی رواج داشته اند بررسی می کردیم اما در این مطلب قصد داریم خوده ضرب المثل را ریشه یابی کنیم و ببینیم تاریخچه ضرب المثل چیست.

ضرب المثل گونه ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آن ها نهفته است. بسیاری از این داستان ها از یاد رفته اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با این حال، در سخن به کار می رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی:داستان زدن) است.

کلمه” مثل ” عربی است و کلمه فارسی آن “ متل ” است . وقتی مثل گفتن صورت بی ادبانه پیدا کند آن را متلک می گویند .
در همه زبانهای دنیا ضرب المثل فراوان است . بعضی از مثل ها در همه زبانها به هم شباهت دارند .
هر قدر تاریخ تمدن ملتی درازتر باشد بیشتر حادثه در آن پیدا شده و مثل های بیشتری در آن وجود دارد و در زبان فارسی نیز ده ها هزار ضرب المثل وجود دارد.

این حکایتها هم جالبه بخوانید:

حکایت ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ!

حکایت ضرب المثل بیلش رو پارو کرده!

حکایت ضرب المثل گاوی که نان گدایی بخورد دیگر زمین را شخم نمی زند!

داستان ضرب المثل دم روباه از زرنگی در تله است!

ضرب المثل میمون پیر دستش را داخل نارگیل نمی کند.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت − پنج =

دکمه بازگشت به بالا