;
فرهنگ و هنرهنرمندان

خودکشی مریم اوزرلی(خرم سلطان) از زبان خودش: وقتی درگیر یک عشق سمی شدم!

خودکشی مریم اوزرلی

خودکشی مریم اوزرلی: زندگیِ خصوصی خوبی نداشتم اتفاقهای بد پشت سر هم واسم می افتاد دیگه طاقت این همه سختیو نداشتم. می خواستم خودمو از بالکن بندازم پایین دلم نمی خواست زنده باشم می خواستم بمیرم! با فرهنگ و هنر مجله گفتنی همراه باشید.

خرم سلطان با نام اصلی مریم اوزرلی در 12 اوت 1983 در کاسل آلمان متولد شد. خرم سلطان پدرش حسین از مهاجران ترک و مادرش اورزولا آلمانی بود. او دو برادر و یک خواهر بزرگ‌تر از خود دارد. خرم سلطان در سریال حریم سلطان نقش آفرینی کرد و به اوج شهرتش بین ایرانیان رسید.

جالبه: حقایقی از زندگی کیلین مورفی بازیگر جذاب هالیوود در سریال پیکی بلایندرز که از شبکه های اجتماعی دوری می کند!

خلاصه بیوگرافی مریم اوزرلی

نام اصلیمریم اوزرلی
تاریخ تولد۱۲ اوت ۱۹۸۳ ‏(40 سال)
محل تولدکاسل، آلمان
محل زندگیآلمان
شهروندیآلمان، ترکیه
تحصیلاتشاوشپیل‌اشتودیو فرزه
مدرسه فری والدورف
پیشهبازیگر
سالهای فعالیت۲۰۰۲ تاکنون
وضعیت تاهلمجرد
فرزندلارا اوزرلی و لیلی کوی
قد173 سانتی متر

همچنین ببینید: رابطه جدید شکیرا: مردی که در قایق تفریحی با او دیده شده کیست؟!

گفتگوی خواندنی با مریم اوزرلی

خودکشی مریم اوزرلی1

شما اکنون یک ستاره بزرگ در ترکیه هستید و طرفداران زیادی در سراسر جهان عرب دارید، اما به ما بگویید چه چیزی باعث شد که بازیگر شوید؟

این به طور طبیعی اتفاق افتاد زیرا از مهدکودک به بعد به یک مدرسه خاص رفتم، جایی که آنها از استعدادهای فردی کودکان حمایت می کردند و تدریس من شامل فعالیت های هنری زیادی بود. مکان بسیار خلاقانه ای بود و من از سه سالگی بخشی از این محیط بودم! و خیلی زود متوجه شدم که بازیگری برای من راحت و هیجان انگیز است.

وقتی بزرگ شدم به بازیگری به عنوان حرفه فکر نمی‌کردم، این فقط بخشی از زندگی روزمره من از سال‌های اولیه کودکی به بعد بود. در سال‌های نوجوانی، من قبلاً در دنیای بازیگری غرق شده بودم، زیرا پدر یکی از دوستان نزدیکم صاحب بزرگترین تئاتر شهر محل زندگی من بود. بنابراین از آن زمان به بعد با بازیگران، کارگردانان، فیلمنامه نویسان و صحنه ارتباط و ارتباط بسیار طبیعی داشتم.

خاورمیانه با بازی در نقش خرم در سریال حریم سلطان عاشق شما شد، چه احساسی نسبت به کسب چنین موفقیت عظیمی در خاورمیانه دارید؟

من بسیار سپاسگزارم که کار من در ذهن همه مثبت بوده و هست. من دوست دارم، اگر فرصتی داشته باشم، از تمام کشورهای خاورمیانه دیدن کنم. من واقعاً می خواهم از شما برای همه بازخوردهای گرم و مثبتی که دریافت کردم تشکر کنم. این بزرگترین هدیه برای یک هنرمند/بازیگر است.

خرم سلطان نقش بسیار پیچیده و سختی برای ایفای نقش بود، هنگام بازی او چه احساسی داشتید؟

در حین بازی نقش خرم سلطان تمام توان و انرژی خود را در شخصیت او گذاشتم. برای اینکه به او نهایت احترام را بگذارم، کاری که فکر می کردم بهترین است را انجام دادم، از طریق تفسیر خودم، احساسات خودم و ارتباط شخصی ام با روح او شخصیتی برای او ساختم.

تجسم یک شخصیت تاریخی آسان نیست. آیا در حالی که به دنبال نمایش دقیق او بودید، فشاری را احساس کردید؟

وقتی برای تست بازیگری رفتم و نقش را گرفتم، در آن زمان چیز زیادی در مورد حرم یا سلطان سلیمان یا امپراتوری عثمانی نمی‌دانستم. همه چیز برای من مریم اوزرلی بسیار جدید بود و من باید از طریق آن کار می کردم.

من آن دوره را مطالعه کردم و چند کتاب در این زمینه خواندم و به لطف اینترنت، توانستم خودم را کاملاً برای نقش آماده کنم. اما چیزی که برای من مهم بود این بود که هر آنچه در اسناد تاریخی، در کتاب ها یا آنلاین نوشته شده بود را بردارم و خودم را با روح او مرتبط کنم. من می‌خواستم شخصیتی بسازم که به خلاقیت احساسی من اجازه دهد، نه شخصیتی که فقط بر اساس تاریخ باشد.

آیا می‌توانید تصور کنید که در کتابی که قرن‌ها بعد توسط شخصی نوشته شده است، به درستی نشان داده شده باشید؟

فکر می کنم فقط خرم می‌دانست که او دقیقاً چه جور آدمی است. این یک چالش بزرگ بود، بنابراین من از نزدیک با فیلمنامه نویس و کارگردان کار کردم تا شخصیت خرم را خلق کنم و تا آنجا که ممکن است به او وفادار بمانم.

کسی یا جایی بود که از او الهام گرفتید تا اینقدر ماهرانه نقش خرم را بازی کنید؟

من از ابتدا با راه روشنی هدایت نشدم، این بیشتر یک روند ثابت بود که به شخصیت خرم اجازه می‌داد هر بار که فیلم می‌گرفتیم تکامل یابد.

پشت صحنه حریم سلطان چطور بود؟ رابطه شما با بازیگران سریال چگونه بود؟ما کاملاً با هم به شکلی حرفه‌ای کار کردیم. فضای عالی و دوستانه‌ای در صحنه فیلمبرداری بود و همه ما از یکدیگر حمایت و کمک کردیم. این یک دوره طولانی و شدید فیلمبرداری بود که در طی آن دوستی های واقعی و پیوندهای قوی شکل گرفت. بعضی روزها پر از سرگرمی بود، در حالی که روزهای دیگر جدی تر. اما در مجموع این یک تجربه شگفت انگیز و مثبت برای همه ما بود.

از میان تمام نقش‌هایی که در کارنامه‌تان بازی کرده‌اید، کدام یک به قلب مریم اوزرلی نزدیکتر است؟

هر بار که شخصیتی را بازی کرده‌ام، در آن لحظه بودم و کاملاً درگیر آن بودم، بنابراین می‌توانم با قلب و ذهنم کاملاً با شخصیت ارتباط برقرار کنم. هیچ وقت نبود که یک شخصیت برایم اهمیت کمتری داشته باشد، چه شخصیت اصلی باشد و چه نقش کوچکتر. هر شخصیت و هر نقشی برای من منحصر به فرد و غیر قابل مقایسه است. بیوگرافی مریم اوزرلی

شما در ماه می ترکیه رو ترک کردی!شایعه شده بود که به بیماری سندروم فرسودگی شغلی دچار شدی آیا حقیقت داشت؟

تا حدودی ولی اون روزهای سخت به پایان رسید حالا حالم خیلی بهتره موهامو کوتاه و قهوه ای کردم و به چهره سابقم برگشتم حالا مث قدیما دوچرخه سواری میکنم.

میدونستی تو از معدود هنرپیشه های دو رگه هستی که انقدر هواخواه داری بجز تو بازیکن فوتبال الکس هم خیلی طرفدار داره

همشونو ستایش میکنم منم اونا رو دوست دارم

راز این همه محبوبیت چیه؟فکر میکنی چرا انقد دوست دارن؟ بخاطر صداقتت یا صاف و سادگیت؟

نمیدونم واقعا نمیدونم شاید همین چیزایی که شما گفتید

 حالا در برلین شخصیتت چطوریه؟

میدونم که دیگه خُرّم نیستم دوباره مریم اوزرلی شدم نقشم به پایان رسید میدونستم که زمان خداحافظی با خُرّم فرارسیده پس ظاهر خُرّم هم باید تغییر کنه برای همین موهامو دوباره به رنگ موی طبیعیم دراوردم تا خودم بشم

نقش خُرّم تاثیرگذارترین نقش زندگیت خواهد بود اینطور نیست؟

صد البته

تفاوت زندگی در آلمان و ترکیه در چیه؟

زادگاه من آلمانه وطنم اینجاس دوستام خانوادم همه چیزم اینجاس. من شهرای آلمانو میشناسم با خیابوناش خاطره دارم در اینجا مثل یک آدم معمولی زندگی می کنم اینجا شناخته شده نیستم.

از سختی هایی که یک مادر مجرد میکشه نمیترسی؟

راستشو اگه بخوای چرا بعضی وقتا بهش فکر میکنم راحت ترین کار ممکن این بود که بچمو مینداختم ولی به خاطرات خوشی که در آینده خواهیم داشت فکر میکنم واقعا ارزششو داره و قطعا در آینده با یک انسان لایق آشنا خواهم شد!

بچتو کجا میخای بزرگ کنی؟

من یک زمان میتونستم در ترکیه زندگی کنم ولی بعد از اون همه اتفاقات تلخی که واسم افتاد دیگه نمیتونم اومدم آلمان واینجا در برلین یه خونه خریدم و تنها زندگی میکنم ولی وقتی فهمیدم حاملم یه خونه بزرگتر خریدم! حتم دارم بعد از این مصاحبه شایعات زیادی در موردم گفته میشه ولی من به هیچ کدومش پاسخ نخواهم داد! تا همین حالا هم انرژی منفی که بهم وارد شده رو بچم تاثیر گذاشته واقعا بسه! دیگه نمیخام خودمو ناراحت کنم!

 امکانش هست یک روز برگردی پیش جان و دوباره باهاش زندگی کنی؟

خیلی باارزشه که تو یک انسان بخشنده باشی و آدما رو بخاطر اشتباهاتشون ببخشی ولی امکان نداره که من و جان دوباره با هم باشیم رابطه ما برای همیشه تموم شد! بخشیدمش ولی دیگه نمیخام باهاش باشم!

خودکشی مریم اوزرلی:

خودکشی مریم اوزرلی2

حقیقت داره که خودکشی کردی؟

بله

واقعا؟ کِی؟

در شب اهدای جوایز آنتالیا! جایزمو به دیوار اتاق هتل کوبوندم واقعا حالم بد بود!

تنها بودی؟

نه جان هم با من بود میخاستم خودمو از بالکن بندازم پایین دلم نمیخاست زنده باشم میخاستم بمیرم.

 اما آخه چرا؟

زندگیِ خصوصی خوبی نداشتم اتفاقهای بد پشت سر هم واسم می افتاد دیگه طاقت این همه سختیو نداشتم.

 مگه چه اتفاقی در زندگی خصوصیت افتاده بود که اینقدر ناراحتت کرده بود؟

نمیتونم تمام مشکلاتم رو گردن یک فرد خاص بندازم از زمانی که به ترکیه اومدم پشت سر هم اشتباه کردم من عادت ندارم تو آپارتمان زندگی کنم تهیه کننده حریم سلطان به من آپارتمان داد ولی من باید واسه خودم خونه میخریدم مثل یک روبات کار کردم فصل اول واقعا برام سخت بود همه چیز برام تازگی داشت با اینکه من بابام تُرکه اما با زبان و فرهنگ ترکیه آشنایی زیادی نداشتم کمبود خواب هرکیو میتونه از پا بندازه من هم از این قاعده مستثنی نبودم.

بازیگری برای من مقوله جدی ای هستش و من واقعا خودمو وقف این کار میکنم نمیخام حتی یک خط از دیالوگمو فراموش کنم مجبور بودم کل شبو بیدار بمونم تا دیالوگهامو حفظ کنم فصل دوم سخت تر هم شد مرال اوکای بیمار شد و طی این مدت سناریو به کُل عوض شد میدونم که این سختی برای کل گروه بود ولی من تنها بودم من واقعا هیشکیو اونجا نداشتم من خانوادمو نداشتم دوستی نداشتم خیلیا کنارم بودن ولی من بازم تنها بودم!

از دوستات در ترکیه بگو

دوستی که بتونم در همه زمینه ها بهش اعتماد کنم واقعا نداشتم. من خیلی آدم حساسی هستم کاراکتر خُرم با شخصیت من تناقض داره خُرم خیلی شخصیت قوی ای داشت نمیخام بگم من قوی نیستم چرا من هم در بعضی زمینه ها قویم ولی نه به اندازه خُرم من در این نقش زندگی کردم هروقت عکس خُرّمو میبینم شروع به گریه میکنم سه سال در این نقش زندگی کردم ولی اونقدر قوی نبودم که بتونم یک ماه آخرو هم بازی کنم.

من در زندگیم احساس خلاء میکردم من هم یک زن هستم مثل هر زنه دیگه ای دلم میخاست مردی رو داشته باشم که منو کامل کنه کسیکه بتونم بهش تکیه کنم من واقعا تحت تاثیر یک مرد قرار گرفته بودم ولی اون اینو نمیدونه! باز هم تنها موندم دوست داشتم با کسی باشم که در کنارش احساس آرامش و راحتی کنم…

و نتونستی اون آدمو پیدا کنی؟

بله نتونستم!زنهای زیادی مثل من هستند روابط زن و مردها در ترکیه واقعا تعادل نداره! (حتی مریم هم داره اینو میگه !پس معلومه سریالاشون نمونه بارز زندگی واقعیشونه) نمیتونی به کسی اعتماد کنی نمیتونی ذهنشونو بخونی مدام باید از خودت محافظت کنی . من در آلمان دوستهای زیادی دارم که از طبقات مختلف جامعه هستند! ولی فرهنگ تجملاتیه ترکیه واقعا برای من قابل هضم نبود!

چطوری با جان آتش آشنا شدی؟

نباهات چهره ما رو بهم معرفی کرد!!!!!!!!!

باید این سوالو در آخر ازت بپرسم ولی همین حالا میپرسم آیا هنوزم جان رو دوست داری؟

نه!! یک روز دوستش داشتم ولی اون مرد دیگه هرگز برای من وجود نداره! سعی کردم کشفش کنم مث یک اثر نقاشی ولی چیزی پشتش نبود! عشقو تجربه کردم ولی فقط درد عشقو چشیدم! او همه چیز من بود خودمو براش فدا کردم اصلا فراموش کردم که کی هستم زندگیمو بهش اختصاص دادم ولی عاشق مردی شدم که اشتباهی بود!

اما این انتخاب خودت بود

البته! نمیتونم همه چیز رو به گردنِ جان بندازم نمیتونم بگم تنها عاملی که منو بیمار کرد جان بود سه سال از زندگیه من در ترکیه میگذشت که با جان آشنا شدم! وقتی جان وارد زندگیم شد واقعا از خودم نپرسیدم اصلا این مرد کیه که تو میخای باهاش باشی؟ این مرد چه جوریه. آیا این مرد به درد تو میخوره؟ واقعا اصلا به این چیزا فکر نکردم یکی بمن گفت تو دیوونه شدی دختر؟ چرا نرفتی تو گوگل اسمشو سرچ کنی و بفهمی که این مرد کیه این مرد به درد تو نمیخوره اون یک مرد هوسبازه او هرروز با یک زنه زیباس تو اینا رو میدونی؟

 و بعد؟

ما اول 2-3 بار همدیگرو دیدم. احساسم همیشه میگفت فقط دوست باشیم و نه بیشتر! من احساس کردم که زندگی اون به من نمیخوره. حتی وقتی که تو بالکنش در آپارتمانش تو ببک بودیم من بهش گفتم جان بیا فقط دوست باشیم. اون گفت باشه نگرانش نباش. دوباره زندگیم مثل سابق شد: فیلم، استودیو، هتل… فیلم، استودیو، هتل. دوباره یکنواختی و تنهایی.

بعد یک روز به من مسیج داد که بیا بریم بیرون و یه چیزی بخوریم و آخر مسیج نوشته بود “فقط به عنوان دو تا دوست”! منو تو زمانی گیر آورد که احساس تنهایی میکردم. من پیشنهادشو قبول نکردم ولی یک نفر به من علاقه مند شده بود کسی که از من خوشش میومد و من به نجوای دلم گوش سپردم و فقط قبول کردم. همین شد که رابطه ما شروع شد و بعد از اون من عاشق شدم. در طول مدت درمانم تو آلمان روانشناسم ازم پرسید فکر میکنی چرا عاشق اون مرد شدی؟ اگه تو آلمان بودی بازم این کارو میکردی؟اولش نتونستم جوابی بدم ولی بعدش گفتم نه

چجوری این رابطه ادامه پیدا کرد؟

اولش جان مثبت بود. فکر می کردم اون به من انرژی و قدرت میده، از نظر احساسی از من مراقبت میکنه.

 اینطور شد؟

نه دقیقا برعکس شد! بعد یه مدت من یه مرد با مشکلات زیاد، درمانده و مایه آزارو اذیت رو دیدم. حس مراقبت من زیاد شد و من براش متاسف شدم. من میخواستم ازش حمایت کنم. فکر می کردم هیچ کس اون رو خوب نمی شناسه. اون حساسه. حس دردمندی داشت و من سعی کردم هرجا که میتونستم کمکش کنم. من تلاش کردم اون دوباره از نظر احساسی رو پاهای خودش بایسته. اما واقعیت این بود: که من خودم ضعیف بودم و بعد از اون ضعیف و ضعیف تر شدم و نمیخواستم به اون نشون بدم. فقط علایق اون مهم بود اصلا مهم نبود که من تو استودیو یا تبلیغ فیلم برداری دارم. ما زندگی اون رو آغاز کردیم و بعد از 11 ماه رابطه ما به هر ترتیب به پایان رسید.

 حامله شدن در برنامه تو بود؟

هرگز من 1 فصل دیگه از حریم سلطانو داشتم اصلا بهش فکر هم نمیکردم.

 به ازدواج باهاش فکر میکردی؟ 

هر زنی به یک همراه مثل شوهر نیاز داره بهش گفتم ازدواج در شروع ضروری نیست اما من باید اعتراف کنم به با هم زندگی کردن نه نمیگفتم.

 اون هیچ وقت نمیخواست با تو ازدواج کنه؟

نه! او هیچ وقت نخواست که ازدواج کنه.

چرا؟

چون آزادیش رو سلب میکرد. او میخواست با من به بیرون بره و به رستوران و کافی شاپ. همین! بعد اون به خونه میرفت و من به هتل برمیگشتم.

 این اون رابطه ای بود که برای خودت متصور بودی؟

مریم. البته که نه! ما با هم غذا میخوردیم زمان خوبی را با هم میگذروندیم. من احساس نمیکردم که تو خونه هستم، من فقط یک بازدید کننده بودم. وقتی به اون زمان فکر میکنم میفهمم ما یک رابطه واقعی نداشتیم و فقط با هم وقت می گذرونیدم. اما اون منو درک نمی کرد. اون دوست داشت با من باشه، اون دوست داشت من رو ببینه ولی طوری رفتار میکرد که انگار دوست نداره منو ببیند اما دوست داشت عکاس ها از ما عکس بگیرن. یک بار تو یک کافی شاپ بودیم دورتا دور کافه پر از خبرنگار بود. من وحشت کردم و از صاحب کافه خواستم اونارو دور کند. جان از من خیلی عصبانی شد. گفت ما فقط 100 متر پیاده روی کردیم و نیازی به دور کردن اونا نیس. اینجا بود که فهمیدم او دوست داره ازش عکسبرداری بشه.

برنامه‌های آینده شما برای حرفه‌تان چیست؟ آیا قصد دارید روزی در هالیوود کار کنید؟

هر جا که یک داستان عالی در انتظار من باشد – خوشحالم که بخشی از آن شوم!

آخرین کلمه برای همه طرفداران شما در خاورمیانه؟

برای همه شما عشق و خوشبختی زیادی آرزو می‌کنم و مشتاقانه منتظر دیدار همه شما هستم. بسیار ممنون و خوشحالم که از کار من لذت می‌برید. شما هر روز با پیام‌های بزرگی که برای من ارسال می‌کنید از من حمایت می‌کنید و می‌خواهم از حمایت شما بسیار تشکر کنم.

شاید برایتان جالب باشد:

باشگاه سپاهان: صفحات رشد آرات حسینی نابغه ایرانی بسته شده، واکنش پدر و مادر آرات چیست؟

مه لقا مینوش زاد بازیگر نقش نیکان در سریال نیکان و حقایقی که درباره او نمی دانید!

سریال نیوکمپ و بازیگران مجردش و نکات جالبی که نمی دانید!

زندگی خصوصی اعضای گروه بی تی اس(BTS) و 20 واقعیت درباره آن ها که نمی دانستید!

خواننده کانادایی مشهور به بیماری عجیب و دردناکی مبتلا شد+ عکس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 − 4 =

دکمه بازگشت به بالا