حکایت جالب مرد 3 زنه که همیشه آنان را فریب می داد و عشق می کرد تا اینکه …
حکایت جالب مرد 3 زنه: یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک مردی بود سه تا زن داشت. رفت برای زن اولیش یک انگشتر خرید بهش داد و گفت: «به آن دو تای دیگر نگو که آنها حسودی میکنند.» آن وقت برای زن دومیش گوشواره گرفت و سپرد بهش، که: «به هووهای دیگرت نگو.» برای زن سومیش النگو خرید باز هم سپرد که، به زنهای دیگرش نگوید.
این هم جالبه: بازی فکری: اگه مخت مثل ساعت کار می کنه بگو کدوم خانم دزده مادر بچه است؟!
حکایت جالب مرد 3 زنه
زن اولیش خواست به آنهای دیگر بفهماند که شوهرش او را خیلی دوست دارد و براش انگشتر خریده. آمد از اتاق بیرون رفت و شروع به تکان دادن دستش کردو گفت: «چرا خانه را نروفتی.»
زن دیگر که گوشواره گوشش بود مطلب را فهمید بیرون آمد و گوشش را جلو گرفت و گوشواره را به او نشان داد و گفت: «برای اینکه تو نگفتی.»
زن سوم هم خواست به آنها بفهماند که او هم النگو دارد.
زود از اتاق آمد بیرون. دستش را هی تکان داد و گفت: «این خانه روفتن نمیخواست. این همه گفتن نمیخواست.»
هیچی، سه تا هووها به همدیگر فهماندند که شوهره برایشان چیزی خریده.
شب که شوهره آمد خانه یک کتک کاری مفصلی کردند. بیچاره مرد که یک جا پول داد، یک جا کتک خورد و زد از در بیرون.
قصههای کودکانه داستان برای کودکان ۱۰ – ۱۲ سال داستان برای کودکان ۱۰ – ۱۲ سال
نویسنده:
فضل الله مهتدی صبحی
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش سرگرمی مجله اینترنتی گفتنی مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند.
این مطالب هم جالبن:
حکایت مرد مفت خور و پيرمرد هيزم فروش | سری داستان های مثنوی معنوی
تست هوش: با حرکت دادن 2 چوب کبریت معادله رو اصلاح کن!
بازی فکری: اگه باهوشی در حد رئال مادرید بگو اشتباه اتاق بیمار چیه؟!
بازی فکری: اگه فکر می کنی بچه زرنگی بگو کدوم زندانی خیلی خیلی پولداره؟!
چیستان: اسمی پسرانه است که سه حرف اولش با گل شروع میشود!
بازی فکری: اگه ادعای ضریب هوش بالا داری بگو کدوم یکی مسافر زمانه؟!