داستان پسر 10 ساله ای که عاشق دختر زیبای 25 ساله شد!
داستان عشق پسر 10 ساله: من چند سال پیش دیوانهوار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم؛ عاشق یه دختر لاغر و قدبلند شدم که عینک تهاستکانی میزد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود! اون هرروز به خونه پیرزن همسایه میاومد تا پیانو یاد بگیره.از قضا زنگ خونه پیرزن خراب بود و معشوقهی دوران کودکی من،زنگ خونه ما رو میزد،منم هرروز با یه دست لباس اتو کشیده میرفتم پایین و در رو واسش باز میکردم،اونم میگفت:«ممنون عزیزم!» لعنتی چقدر تو دل برو میگفت عزیزم!
پیرزنِ همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ «دریاچه قو» چایکوفسکی را بهش یاد میداد و خوشبختانه به اندازهی کافی بیاستعداد بود که نتونه آهنگ رو بزنه،به هر حال تمرین رو بیاستعدادی چربید و داشت کم کم یاد میگرفت.اما پشت دیوار،حال و روز من،چندان تعریفی نداشت، چون میدونستم پیرزنِ همسایه فقط بلده همین آهنگ «دریاچه قو» رو یاد بده و دیگه خبری از عزیزم گفتنها و صدای زنگ نیست!واسه همین همهی هوش و ذکاوت خودم رو به کار گرفتم.
حتمن بخوانید: حکایت همبستر شدن زن صاحب خانه با مهمان از مثنوی
داستان عشق پسر 10 ساله
یه روز با سادیسمی تمام، یواشکی، ده صفحه از نتهای آهنگ رو کش رفتم و تا جایی که میتونستم نتها رو جابهجا کردم و از نو نوشتم و گذاشتمشون سر جاش!اون لحظه صدایی تو گوشم داشت فریادمیکشید، فکر کنم روح چایکوفسکی بود!
روز بعد و روزهای بعدش دوباره دختره اومد و شروع کرد به نواختن «دریاچه قو»! شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار میزدن، پیرزن فقط جیغ می کشید،روح چایکوفسکی هم تو گور داشت میلرزید! تنها کسی که لذت میبرد من بودم، چون پیرزن هوش و حواس درست و حسابی نداشت که بفهمه نتها دست کاری شده. همه چی داشت خوب پیش میرفت،هرروز صدای زنگ، هر روز ممنونم عزیزم و هر روز صدای پیانو بدتر از دیروز!
تا اینکه پیرزن مرد ،فکر کنم دق کرد! بعد از اون دیگه دختره رو ندیدم!
ولی بیست سال بعد فهمیدم تو شهرمون کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته.
یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش،دیگه نه لاغر بود و نه عینکی،همه آهنگ ها رو با تسلط کامل زد تا اینکه رسید به آهنگ آخر!
داستان چهار بازرگان مرد و زن باغبان؛ پولی که زن را به دردسر انداخت!
دیدم همون نتهای تقلبی من رو گذاشت رو پیانو!اینبار علاوه بر روح چایکوفسکی به انضمام روح پیرزن، تن خودمم داشت میلرزید؛ «دریاچه قو» رو به مضحکی هرچه تمام با نتهای اشتباهیِ من اجرا کرد!وقتی که تموم شد سالن رفت رو هوا!
کل جمعیت ده دقیقه سر پا داشتن تشویق میکردن!از جاش بلند شد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت اما اسم آهنگ «دریاچه قو» نبود!اسمش شده بود «وقتی که یک پسر بچه عاشق می شود»
فکر میکنم هنوزم یه پسر بچهام!
از داستان «قهوه سرد آقای نویسنده » اثر روزبه معین
شاید برایتان جالب باشد
شناسایی پلنگ برفی فقط کار کسانی است که دید خلبانی دارند!
برای باهوشا: پاسخ آزمون شناسایی انسان سالم از بین زامبی ها را پیدا کنید
پیشنهادی: آزمون دروغ سنج؛ آیا زن در حال خیانت کردن است؟
جالبه: میتونی بیگانه فضایی را در داخل هواپیما در 7 ثانیه شناسایی کنید؟
میزان هوش ریاضی خودت رو ارزیابی کنی! | فکر نکن ساده است!
شباهت عجیب احمد خمینی به بازیگر مشهور افغان+عکس
اگه تیزی دختر واقعی را در میان مانکن ها شناسایی کنید!
معشوقه های محمود درویش؛ از دختر اسرائیلی تا خواهر نزار قبانی!
با پیدا کردن تعداد مثلث هایی که این شش ضلعی را تشکیل می دهند، مهارت های هوشی خود را آزمایش کنید!
حکایت ملانصرالدین و زن کاملی که به دردش نمی خورد!