حکایت همبستر شدن زن صاحب خانه با مهمان از مثنوی
حکایت همبستر شدن زن صاحب خانه با مهمان: حکایت هایی که از مثنوی معنوی خواندهایم یا شنیدهایم بسیار کم و محدود بوده ،اما میراث مولانا یک دریای بیکران است که این حکایت ها حتی قطره ای از آن نیست و اگر بخواهیم این یادگاری را برای فرزندان مان هم حفظ کنیم باید اول خودمان، با این کتاب آشنا باشیم.
جلالالدین محمد بلخی که او را به نام های مولوی، مولانا و رومی می شناسند شاعر پارسی گوی که بیشتر اشعارش را به زبان پارسی سروده است. مشهور ترین اثر این عالم فرهیخته، مثنوی معنوی است که مجموعه ای 26 هزار بیتی از حکایت های آموزنده اخلاقی است .
حکایت همبستر شدن زن صاحب خانه با مهمان
در گذشته های دور مهمانی سرزده و دیروقت به خانه ی مردی وارد شد.
صاحبخانه او را بسیار گرامی داشت و در مهمان نوازی به اصطلاح سنگ تمام گذاشت.پس از صرف غذا
به همسرش گفت امشب دو دست رختخواب پهن کن یکی برای خودمان و یکی برای مهمان.
زن هم طبق گفته شوهرش چنین کرد و در همسایگی آنها جشن ختنه سوران برپا شده بود و به جشن همسایه رفت .
مهمان و میزبان در خانه ماندند و از هر دری سخن می گفتند و تنقلات می خوردند.تا این که خواب بر مهمان چیره شد و بی اختیار در رختخواب صاحب خانه خوابید.
آزمون جالب: اگه آدم شناسی بگو کدوم مرد به درد زندگی می خوره؟
میزبان خجالت کشید به او چیزی بگوید و او را از خواب بیدار کند، پس خود به رختخواب دیگر رفت و خوابید.
اتفاقا در آن شب باران شدیدی می آمد.و زن صاحب خانه مجبور شد تا در خانه همسایه بماند،پاسی از شب گذشته بود که زن صاحبخانه از جشن همسایه بازگشت و غافل از اینکه رختخواب مهمان و میزبان جابجا شده به رختخوابی که مهمان در آن خوابیده بود رفت.
حتمن بخوانید: روابط عاشقانه اسطوره کنگ فو و علاقه بیش از اندازه او به زنان+ عکس
در رختخواب زن به گمان شوهرش چند بار او را بوسید و گفت :شوهر عزیزم آنچه از آن می ترسیدیم به سرمان آمد. این باران سنگین ادامه دارد و این مهمان همچنان اینجا خواهد ماند و با این باران بیخ ریش ماست و حالا حالاها نمی رود.
مهمان وقتی این حرف را شنید از جا بلند شد و گفت نترس من چکمه دارم و از باران و گل و لای ترسی ندارم و گفت من رفتم خدا حافظ.
زن وقتی متوجه شد چه اشتباهی شده است هرچه اظهار پشیمانی کرد فایده نداشت.
مهمان به این حرف ها توجه نکرد و رفت و دیگر به آن خانه برنگشت.
حتمن بخوانید: داستان غلام زیرکی که یک شبه وزیر شد!
نتیجه اخلاقی از حکایت همبستر شدن زن صاحب خانه با مهمان
در این حکایت عرفانی مهمان کنایه از دریافتها و الهام های رحمانی است که به قلب همه انسانها چون مهمانی سر زده وارد می شود. میزبان کنایه از قلب آدمی است که گاه به جهت غلبه خود خواهی ها نمی تواند این مهمان شریف را در خود نگه دارد و به ثمر برساند.
همچنین مهمان کنایه از اولیای خداوند است که در هر زمانی گمنام زندگی می کنند و زمانی که با بی توجهی یا آزار ما روبرو می شوند به دیار دیگری می روند.
خب دوستان همراه نظر شما در رابطه با این حکایت چیست ؟ممنون می شویم تا نظرات شما را هم در این مورد بدانیم.
مطالب جالب پیشنهادی
شکستن کد در 12 ثانیه؟ آیا شما یکی از نابغه هایی هستید که می تواند آن را حل کند؟
اینم ببین: چیستان تمرکز: کلمه ایی که همه می تونند درست بنویسن چیه؟
جالبه: فقط افراد تیزبین در 5 ثانیه متوجه میشن که این کار زشت رو کی با عروس خانم کرده
خیلی جالبه: تست شخصیت شناسی: یک ظرف آجیل انتخاب کنید!
داستان مرد تنبل و زن آهن پرست؛ وقتی پول زندگی زناشویی را نجات داد!
کدوم یکی یه آرایشگر ناشیه و قراره مشتری ها رو به فنا بده؟
کافه ی مایه دارها آبروی یکی رو داره می بره؟ کدوم شخص بی پوله؟