;
سرگرمی

داستان واقعی شوکت خانم و کریم خان زند با پایانی شگفت انگیز

داستان واقعی شوکت خانم و کریم خان زند: دست بالای دست بسیار است، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمی سکوت کرد و شکایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شکایت برتر است؟

داستان واقعی شوکت خانم و کریم خان زند

در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام «شوکت» در زمان کریم خان زند زندگی می‌کرد. انگشتر الماس بسیار گران‌قیمتی ارث پدر داشت، که نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی کسی را سرمایه‌ی خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاکم و نماینده‌ی کریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس را نمی‌دانم، چون حلال و حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند، فردا قیمت کنم و مبلغ آن را نقد به تو بپردازم. شوکت خوشحال شد و از دربار برگشت.
خدادادخان، که مرد شیاد و روباه صفتی بود، شبانه دستور داد نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای کرده و عوض نمودند. شوکت چون صبح به دربار استاندار رسید. خدادادخان، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش، مرا کار نمی‌آید.
شوکت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید که نگین آن عوض شده است. چون می‌دانست که از والی نمی‌تواند حق خود بستاند، سکوت کرد. به شیراز نزد، کریم خان آمده و داستان و شکایت خود تسلیم کرد. کریم خان گفت: ای شوکت، خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خدادادخان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می‌کنم.
بعد از مدتی چنین شد، کریم خان وقتی انگشتر نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوکت گرفته و در آن جای کرد و نگین الماس را دوباره در جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوکت برگرداند و دستور داد، انگشتر نگین شیشه‌ای را به خدادادخان برگردانند و بگویند، کریم خان مالیات نقد می‌خواهد نه جواهر!
شوکت از این عدالت کریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیشکش کند، ولی کریم خان قبول نکرد و شوکت را با صله و خلعت‌های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد.
دست بالای دست بسیار است.

حکایت چیست؟

داستان واقعی شوکت خانم و کریم خان زند1

حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکته‌ای اخلاقی نهفته است. این درس یا نکته بیشتر در پایان حکایت بر خواننده آشکار می‌شود. شخصیت‌های حکایت حیوانات یا اشیای بی‌جانند. زمانی که حیوانات شخصیت حکایتند، مانند انسان‌ها سخن می‌گویند و احساسات انسانی از خود نشان می‌دهند. یکی از بهترین نمونه‌های حکایت در زبان فارسی را می‌توان در کلیله و دمنه دید.

حکایت‌ها معمولاً طوری نوشته می‌شوند که خواننده به سادگی آن‌ها را درک کند. ادبیاتی را که در حکایت‌ها به کار برده می‌شود، ادبیات تعلیمی می‌نامند.

برخی حکایت‌ها از نسلی به نسل دیگر بازگو می‌شود. بیشتر در حکایت با استعاره از اشیا یا حیوانات، نابخردی انسان در رفتار و منشش به وی نشان داده می‌شود. گاهی حکایت آکنده از طنز یا هزل است.

شاید برایتان جالب باشد

تست شخصیت: چگونه استرس را کنترل می کنید؟ آیا تمایل به حفظ آرامش دارید یا اغلب احساساتی می شوید؟

تست شخصیت: جرات دارید عمیق ترین ترس خود را کشف کنید؟ اولین چیزی که میبینید چیست؟

از دست ندهید: داستان زن بدکاره و مرد عابد

جالبه: اگه تیزی دختر واقعی را در میان مانکن ها شناسایی کنید!

آزمون شناسایی پسر فقیر: یک نابغه می تواند در 5 ثانیه پسر فقیر را شناسایی کند!

حتمن بخوانید: داستان دختر زیبا و مرد هوسران و عیاش

تصاویر کوروش کبیر در باشگاه بدنسازی مدرن

نکات دارکی توی تصویر وجود داره؟ این معما 90 درصد افراد را گیج کرده!

تزیین دفتر مشق برای کودک دلبندتان؛ حتی اگر در نقاشی مبتدی هستید+ تصاویر

کدوم آب زیرکاهی روی تخته این جمله رو نوشته؟

ضریب هوشی خود را با این چالش چوب کبریت آزمایش کنید و آن را در کمتر از 12ثانیه تنها با یک حرکت حل کنید!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × 2 =

دکمه بازگشت به بالا