سرگرمی

داستان ضرب المثل روغن ریخته را نذر امامزاده کردن چیه!

روغن ریخته را نذر امامزاده کردن: روزی روزگاری یك آدم مالدار و ثروتمند كه از همه رقم ملك و اموال داشت ولی خسیس و گداصفت بود ، در یك آبادی زندگی می كرد. با بخش سرگرمی مجله اینترنتی گفتنی همراه باشید.

این هم جالبه: بالاخره زمان اکران انیمیشن شرک ۵ اعلام شد!

ضرب المثل روغن ریخته را نذر امامزاده کردن

روزی روزگاری یك آدم مالدار و ثروتمند كه از همه رقم ملك و اموال داشت ولی خسیس و گداصفت بود ، در یك آبادی زندگی می كرد.

دیگر اهالی این آبادی ، با اینكه وضع مالی خوبی نداشتند ، در كارهای خیر ، مانند ساختن مسجد امامزاده و غیره شركت می كردند و هر كدام مبالغی خرج می كردند و یكدفعه تمامی اهالی برای ساختن یك امامزاده پیش قدم شدند . از پول اهالی ساختمان امامزاده به نصف رسیده بود . اما چون قدرت مالی آنها كفاف نمی داد نتوانستند كار را به اتمام برسانند.

متولی امامزاده به سراغ شخص پولدار رفت و تقاضای كمك كرد . او قول داد كه باشد همین روزها سهمیه خودم را می پردازم ، متولی هم خوشحال و خندان رفت ، بنا و عمله ای پیدا كرد و این مژده را هم به اهل محل داد . مردم می گفتند : خدا كند بلكه این امامزاده ساخته شود و نیمه كاره نماند . بعضی ها می گفتند : اگر بدهد درست و حسابی می دهد ، هم ساختمان امامزاده درست می شود و هم یك تعمیری از حمام آبادی می شود خلاصه ، هر كس درباره او حرفی می زد.

در یكی از روزها كه متولی و بنا و كارگران امامزاده به انتظار ایستاده بودند ( مردك خسیس چند تا از قاطرهایش را پوست و روغن بار كرده بود كه به تجارت و مسافرت برود . ) اتفاقاً گذارش از مقابل امامزاده بود . ناگهان یكی از قاطرهایش به سوراخ موشی رفت و به زمین خورد و یكی از پوستهای روغن پاره شد .

آن مرد فوراً زرنگی كرد . پوست را جمع كرد ولی كمی روغن آن به زمین ریخت پیش خودش گفت : این روغن حیف است اینجا بماند .
این طرف و آن طرف را نگاه كرد و متولی امامزاده را دید آنها را صدا كرد .

متولی بیچاره به كارگرها گفت : دست به كار شوید كه ارباب پول آورده و دوان دوان پیش ارباب آمده و سلامی كرد و گفت : خدا عز و عزت ارباب را زیاد كند گفتم : بناها دست بكار شوند . مرد خسیس با خونسردی گفت : ببین آنجا قاطرم به زمین خورده و یكی از پوستهای روغن پاره شده است و مقداری روغن ریخته ، برو آنها را جمع كن و خرج امامزاده كن .

این هم سهمیه من برای امامزاده ! متولی نگاه كرد و دید خاك فقط كمی چرب شده است بدون اینكه جوابی بدهد پشیمان و ناراحت برگشت و بقیه پرسیدند : پس پول چطور شد ؟ متولی گفت : ای بابا ول كنید ، بس كه دویدم و پدرم را دیدم ، یارو روغن ریخته را نذر امامزاده كرده است.

ضرب المثل روغن ریخته را نذر امامزاده کردن

این هم جالبه: چالش فکری: فقط افرادی که ضریب هوشی بالای 120 دارن زیر 10 ثانیه جوابو میدن!

گونه دیگر داستان

در یک روستایی مردم مشغول بازسازی امامزاده بودند و هر کسی به اندازه وسع خود کمک می کرد مثل کمک مالی یا کمک در ساختن آن و… . در این روستا مرد ثروتمند بخیل و خسیسی بود که هر چه مستقیم و غیر مستقیم از او کمک می خواستند، او دریغ می کرد و به روی خود نمی آورد!

تا اینکه یک روز بار روغن را از شهر به روستا می آورد. به روستا که رسید، تمام روغن ها از پشت الاغش به زمین ریخت! مردم روستا که از ماجرا بی خبر بودند، تا او را دیدند دوباره بحث کمک کردن به امامزاده را مطرح کردند. در آن حین مرد خسیس که دید فرصت برای مشارکت در امر خیر فراهم است . سریع گفت همین روغن هایی که ریخته را در راه خدا نذر می کنم!

از اینجا بود که به هرکس که مال کم ارزشی را می خواست هدیه دهد یا نذر کند، این ضرب المثل را برایش به کار می بردند تا به او بفمانند اگر تو کمک نکنی بهتر از این است که اموال به درد نخور را بذل و بخشش کنی!

کاربرد اصطلاح روغن ریخته را نذر امامزاده کردن

  • یعنی آنچه را که برای خودش هم قابل استفاده نیست(=مال کم ارزش)، به دیگران هدیه می دهد.
  • این ضرب المثل را برای افراد بخیل به کار می برند؛ چرا که به سختی از مال خود می گذرند و وقتی هم که از مالشان انفاق یا هدیه می کنند، از کم کیفیت ترین قسمت آن می بخشند!
  • یعنی آنچه که به درد خودش هم نمی خورد را به دیگری می دهد.

امیدواریم از ضرب المثل روغن ریخته را نذر امامزاده کردن لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید.

 

این مطالب هم جالبن:

حکایت مرد طمع‌ کار : چیزی که مال تو نیست را برندار!

بازی فکری: اگه بتونی با توجه به سر نخ ها جواب درستو بگی یه نابغه ای!

تست هوش ریاضی: اگه مخت خوب کار میکنه بگو جواب چی میشه؟!

حکایت بهلول و عطار نابکار؛ درسی که بهلول به عطار داد و حسابی حالش را گرفت!

بازی فکری: اگه توطئه شناس و زرنگی بگو کدوم سیب سمی نیست؟!

مهتاب منصوری

مهتاب هستم، فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سوره تهران علاقه بسیاری به شخصیت های کارتونی و انیمیشنی دارم و اوقات فراغتم رمان های عاشقانه رو دوست دارم مطالعه کنم. من از زمستان 1402 به خانواده گفتنی پیوستم و در همین مدت کوتاه خیلی چیزها یاد گرفتم و دوست دارم مهارت هام رو روز به روز افزایش بدم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × یک =

دکمه بازگشت به بالا