;
سرگرمی

حکایت ضرب المثل صد رحمت به دزد سر گردنه!

حکایت ضرب المثل صد رحمت به دزد سر گردنه: حکایت افرادی است که بویی از انصاف و مروت نبرده‌اند از آدم‌هایی که توقع وجدان و معرفت داریم برعکس از آب درمی‌آیند و مثل دشمن و صد برابر بدتر از دشمن با ما رفتار می‌کنند در حالی که ما توقع و انتظار داشتیم که خیلی بهتر از این‌ها با ما رفتار کنند؛ درواقع آنها هیچ بویی از مرام انسانی نبرده‌اند و حتی بی رحمت تر از دزدها با ما رفتار می‌کنند.با مجله گفتنی همراه باشید و ماجرای امروز این ضرب المثل را بخوانیم.

پیشنهاد می شود: ضرب المثل نه شیر شتر نه دیدار عرب، ضرب المثلی قدیمی و کاربردی

حکایت ضرب المثل صد رحمت به دزد سر گردنه

روزی بود، روزگاری بود. در آن روزگار، جز اسب و الاغ و شتر، وسیله ای برای سفر و رفتن از شهری به شهر دیگر وجود نداشت. راه ها پر از خطر بود. مردم گروه گروه و به صورت کاروان به سفر می رفتند تا بتوانند با دزدهایی که در پیچ و خم راه ها و گردنه های سرد و دشوار کمین کرده بودند، مقابله کنند.

یک روز دو نفر که از کاروان جا مانده بودند، تصمیم گرفتند منتظر کاروان بعدی نشوند و خودشان به سفری که بایستی می رفتند، بروند. آن دو ترسی از دزدان سر گردنه، یعنی همان دزدهایی که در پیچ و خم راه ها اموال مسافران را می دزدیدند، نداشتند. زیرا چیزی همراه خود نداشتند که به درد دزدها بخورد نه پول داشتند، نه جنس، نه اسب و الاغ. پیاده راه افتادند و رفتند و رفتند تا به اولین پیچ یک گردنه ی پر پیچ و خم رسیدند. پیچ اول گردنه را پشت سر گذاشتند اما سر پیچ دوم بود یا سوم که دزدها از کمین گاه بیرون آمدند و راه را بر مسافران بی چیز و بینوا بستند.

همچنین بخوانید: داستان و ضرب المثل به روباه گفتند: شاهدت کیه! گفت: دُمم

یکی از آن ها رو کرد به رئیس دزدها و گفت: «می بینید که ما چیزی نداریم. رهایمان کنید تا پای پیاده برویم و به شهر خودمان برسیم.»
دزدها نگاهی به سراپای آن ها انداختند. وقتی دیدند واقعاً چیزی ندارند، گفتند: «ای بخشکی شانس!» و آن ها را رها کردند.

کم مانده بود که دو مرد مسافر به خوبی و خوشی به راهشان ادامه دهند که یکی از دزدها گفت: «مال و مرکب ندارند، لباس که دارند!»

شاید جالب باشد: آزمون شناخت دزد گالری؛دزد گالری نقاشی رو پیدا کن و همه رو از سردرگمی نجات بده!

ضرب المثل صد رحمت به دزد سر گردنه

لباس یکی از مسافران نو بود و لباس یکی از آن ها کهنه. هر چه آن دو به دزدها التماس کردند که لباسشان را نگیرند، نشد. دزدها هر دو مسافر را لخت کردند، لباسشان را از تنشان بیرون آوردند و گفتند: «حالا به هر کجا می خواهید، بروید.»

مسافری که لباسش کهنه بود، رو کرد به دزدها و گفت: « این انصاف نیست که هم لباس نو و باارزش دوستم را از تنش در آورید، هم لباس کهنه و بی ارزش مرا.»

رئیس دزدها که دید با دو مسافر نادان رو به رو شده، به شوخی گفت: «عیبی ندارد. برای اینکه از هر دو نفر شما به طور مساوی دزدیده باشیم، وقتی به شهرتان رسیدید، آن که لباسش تازه بوده، پول یک نصف لباس نو را از آن که لباسش کهنه و بی ارزش بوده، بگیرد.»

مسافران لخت و بی لباس راه افتادند. در راه، آن که لباس نو و باارزش خود را از دست داده بود، رو کرد به دوستش که لباس کهنه بر تن داشت و گفت: «وقتی به شهرمان رسیدیم، تو باید نصف پول یک دست لباس را به من بدهی. فهمیدی که رئیس دزدها چی گفت.»

از دست ندهید: بازی فکری فست فود: افراد زبل جواب نهایی را در 4 ثانیه حدس بزنید!

آن که لباس کهنه اش را از دست داده بود، گفت: «من آن حرف را زدم تا شاید دزدها دلشان بسوزد و لباسمان را پس بدهند.»

دوستش گفت: «نه این طور نمی شود چیزی که تو از دست داده ای ارزشی نداشته و چیزی که از من دزدیده شده با ارزش بوده. لباس من صد تومان می ارزیده و لباس تو هیچی. تو باید حتماً پنجاه تومان به من بدهی تا هر دو به اندازه ی مساوی ضرر کرده باشیم.»

دوستش حرف او را قبول نکرد. بگومگوی آن ها ادامه پیدا کرد و بالا گرفت تا هر دو بی لباس به شهرشان رسیدند و یک راست رفتند پیش قاضی و آنچه را بر سرشان آمده بود تعریف کردند.
قاضی، نفری پنجاه تومان از آن ها گرفت و گفت: «من وقت ندارم، بروید پیش معاونم.»

همچنین بخوانید: حکایت ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ!

آن دو نفر رفتند پیش معاون قاضی معاون قاضی نشست و با حوصله به حرف های آن دو نفر گوش داد. بعد، دستی به موهای سفیدش کشید و گفت: «اول باید نفری صد تومان به من بدهید تا بعد از آن بگویم حق با کدامتان است.»

مسافران بیچاره، سر و صدایشان بلند شد که: « آخر این چه نوع عدل و دادی است که بدون پول دادن کاری پیش نمی رود؟»
بعد هم گفتند: «بابا! ما اصلاً قضاوت و رای قاضی را نخواستیم. خودمان یک جور با هم کنار می آییم.»

و غرغرکنان سرشان را انداختند پایین که از پیش معاون قاضی بروند. اما معاون قاضی، مامورهایش را صدا کرد و گفت: «این ها وقت مرا گرفته اند و همین طور می خواهند بروند. تا هر کدام صد تومانی را که گفته ام نداده اند، نباید بروند ببریدشان زندان.»

مسافرها گفتند: «صد رحمت به دزدهای سر گردنه، اینجا که از پیچ و خم های گردنه خطرناک تر است.» و دست بسته به زندان رفتند.

از آن به بعد، وقتی مردم با بی انصافی و زورگویی کسی روبه رو شوند که از او انتظار بی انصافی و زورگویی نداشته اند، این مثل را به کار می بردند.

جالبه: آزمون تفاوت تصویری مادر و کودک،فقط چشمان تیزبین می تونه 3 تفاوت تصویری رو پیدا کنه!

ضرب المثل چیست؟

تاریخ پیدایش امثال و حکم به مدت ها پیش بر می گردد چنانچه از قدیم الایام جملات و ماجراهایی وجود داشتد که بخاطر یک اتفاق بازگو می شدند و ربطی به این اتفاقی که افتاده بود داشته است،تا پیش از این تاریخچه ضرب المثل هایی راکه با عنوانی رواج داشته اند بررسی می کردیم اما در این مطلب قصد داریم خوده ضرب المثل را ریشه یابی کنیم و ببینیم تاریخچه ضرب المثل چیست.

پیشنهاد می شود: تست بینایی عدد 110،مطمئنی چشمان تیزبینی داری؟پس عدد 110 رو بین اعداد پیدا کن؟

ضرب المثل گونه ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آن ها نهفته است. بسیاری از این داستان ها از یاد رفته اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با این حال، در سخن به کار می رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی:داستان زدن) است.

کلمه” مثل ” عربی است و کلمه فارسی آن “ متل ” است . وقتی مثل گفتن صورت بی ادبانه پیدا کند آن را متلک می گویند .
در همه زبانهای دنیا ضرب المثل فراوان است . بعضی از مثل ها در همه زبانها به هم شباهت دارند .
هر قدر تاریخ تمدن ملتی درازتر باشد بیشتر حادثه در آن پیدا شده و مثل های بیشتری در آن وجود دارد و در زبان فارسی نیز ده ها هزار ضرب المثل وجود دارد.

بخوانید: حکایت ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است!

مثل ها چند نوعند ؟
• عبارت مثل گاهی کوتاه است و در دو یا سه کلمه خلاصه می شود مانند (فیل و فنجان ) که می فهماند دو چیز از جهت کوچکی و بزرگی با هم تناسب ندارند . این مثل در اصل دارای 5 کلمه بوده ( آب دادن فیل با فنجان ) ولی معمولا با همان دو کلمه به اصل مثل اشاره میکند .

•  عبارت مثل گاهی دراز است مانند ( آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار را می کنند ولی ارزش آنها وقت گرو گذاشتن معلوم می شود ) چون لولهنگ از سفال ساخته شده ارزشش از آفتابه که از مس است کمتر است .

•  مثل گاه یک عبارت ساده است و گاه یک خط شعر
( شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ اپ خورد گه دانه دانه )

ضرب المثل در لغت به معنای مثال زدن است. مردم در گفتگوهایشان برای اینکه منظور خود را بهتر بفهمانند، از ضرب المثل ها استفاده می کنند. ضرب المثل می تواند یک بیت شعر یا فقط یک مصراع شعر یا جمله ای معروف باشد.مثلاً وقتی کسی می گوید:« دو مار از یک سوراخ در نمیآید که یکیش ترکی بخواند یکیش فارسی»، منظورش اینست که فرزندان یک پدر و مادر برابرند و بر یکدیگر برتری ندارند. یا وقتی می خواهند بگویند کاری خیلی بد بوده و مورد تأیید هیچکس نیست ، می گویند :« سگ از جاش پا می شود ، بد می گوید یا تف و لعنت می کند.»

این مطالب هم جالبه:

شاید جالب باشد: تست شخصیت وضعیت خواب درباره شما چه می گوید؟ شما چه شکلی می خوابید؟

شناسایی گوسفند متفاوت،می توانید گوسفندی را که با بقیه فرق دارد شناسایی کنید؟

توهم نوری مثلث؛آیا با دید اولترا می توانید مثلث را در عرض 15 ثانیه پیدا کنید؟

آزمون تفاوت تصویری خرگوش،فقط یک نابغه می تواند 3 تفاوت را در کمتر از 20 ثانیه پیدا کند!

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. با سلام مطالب خیلی جالب و روان و سلیس بود و لذت بردم از مطالعه و اگر به صورت انتخابی باشند که با انتخاب هر کدام داستان مربوط به همونم ارائه بشه خیلی عالی می‌شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 + 11 =

دکمه بازگشت به بالا